آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
 اشتغال زايي براي اهالي، يا كاركنان «اقماري»؟

اشتغال زايي براي اهالي، يا كاركنان «اقماري»؟


دكتر مسعود سامي كرماني


در خبرها خواندم كه در يك مجتمع معدني سنگ آهن واقع در يكي از شهرهاي استان كرمان، كارخانه جديدي براي بازيابي باطله هاي سنگ آهن «هماتيت» و تبديل آن ها به «كنسانتره» مورد نياز صنايع فولاد كشور، راه اندازي شده است. در متن خبر اطلاعاتي از جزئيات اين طرح، از جمله اعداد و ارقام نسبتاً دقيق نشان دهنده توليد سالانه، مبلغ سرمايه گذاري ريالي و ارزي، مصرف آب و برق، و حتي مساحت بخش هاي مختلف كارخانه و وزن اسكلت فلزي و ماشين آلات ذكر شده بودند. اما در زمينه كارآفريني، فقط گفته شده بود كه با راه اندازي اين كارخانه، براي 150 نفر به صورت مستقيم و 500 نفر غيرمستقيم اشتغال زايي صورت مي گيرد، بدون آن كه اولويت بكارگيري كارجويان بومي مورد تأكيد واقع شود.
در منطقه اي مانند شهرستان مورد اشاره، كه مراكز اشتغال محدود بوده اما متقاضيان كار فراوانند، و چشم اميد اكثر آنان به يك مجتمع عظيم صنعتي- معدني به عنوان تنها شانس براي شاغل شدن دوخته شده است، فرق بسيار است ميان بكارگيري يك نيروي بومي با استخدام يك غيربومي كه عليرغم فراهم بودن فرصت هاي كاري ديگر در شهر محل سكونت خود، و صرفاً به منظور بهره مند شدن از حقوق و مزاياي بيشتر، داوطلب اشتغال در منطقه اي محروم تر مي شود. اگرچه در آگهي هاي استخدام مي خوانيم كه «در شرايط يكسان، اولويت با داوطلبان بومي است»، ليكن در مواردي مثل مورد زير، كاركنان غيربومي (اقماري) تافته هاي جدابافته هستند! به ياد دارم كه13 سال قبل در يك مجتمع بزرگ توليدي و صنعتي در شهر بندري كوچكي در غرب بندرعباس، «مديريت تحقيقات مهندسي و آموزش» را برعهده داشتم. اين مديريت شامل هفت زيرمجموعه بود كه «دفتر فني» و «كتابخانه و مركز اسناد» وابسته به آن، يكي از زيرمجموعه ها را تشكيل مي داد. يك روز به همراه مدير مجتمع، براي گرفتن چند سند فني، به كتابخانه مراجعه كرديم. سرپرست كتابخانه حضور نداشت و به جاي وي، جواني كه تا آن روز وي را نديده بوديم پشت ميز نشسته بود و «چرت» مي زد! با ورود ما، چرتش پاره شد، ولي از جا برنخاست و حتي سلام هم نگفت! ما كه بهمان برخورده بود، سراغ سرپرست كتابخانه را از آن جوان گرفتيم. گفت براي كاري بيرون رفته است. اسناد مورد نيازمان را شخصاً از قفسه ها برداشتيم و هنگام بيرون رفتن از كتابخانه، براي سرپرست پيغام گذاشتيم كه به محض بازگشت، به دفتر مراجعه كند. كمي بعد، در حالي كه مدير مجتمع هنوز در دفتر كار من نشسته بود، سرپرست كتابخانه پيدايش شد. پرسيدم: اين جوان كيست كه به جاي خودت در كتابخانه نشانده اي؟
گفت: «كتابدار» است و تازه از ديروز كارش را شروع كرده است.
گفتم: «كتابدار» وظيفه دارد كه كار مراجعان به كتابخانه را راه بيندازد، نه اين كه فقط «چرت» بزند تا هركس وارد مي شود، هرچه دلش مي خواهد از توي قفسه ها بردارد و برود!
گفت: من همه وظايفش را به او فهمانده ام! نمي دانم چرا چنين برخوردي كرده است!
گفتم: در اين صورت ايشان به كار ما نمي خورد! پرونده اش را بياور ببينم.
وقتي پرونده را آورد، دريافتم كه وي از اهالي همان شهر بندري است، با تحصيلات ديپلم متوسطه، معافيت «غيرپزشكي»، و حقوق و مزاياي ناخالص 20 هزار تومان! پرسيدم: غير از حقوق و مزايا، آيا از امتيازات ديگري مثل خانه سازماني يا مهمانسرا هم استفاده مي كند؟
سرپرست كتابخانه پاسخ داد: خير. زيرا خانواده اش در همين بندر زندگي مي كنند.
ديگر چيزي نگفتم و پرونده را به سرپرست كتابخانه برگرداندم. پرسيد: چه كارش كنم؟
گفتم: بگذار سر جايش!
گفت: پسرك را چه كارش كنم؟
گفتم: بگذارم سر جايش بنشيند و چرتش را بزند! فعلا همانند سابق وقتي كتابخانه را ترك مي كني، در را قفل كن، تا «كتابدار» جديدت كم كم با كارش آشنا شود!
مدير مجتمع به ميان حرف آمد و با ناباوري گفت: آيا هيچگونه «توبيخ»، «اخطار»، يا حداقل «تذكر» را ضروري نمي دانيد؟
گفتم: با اين دستمزد شرم آوري كه به اين پسرك و كاركنان بومي ديگر مي پردازيم، بهتر است تا خودمان از اداره كار استان، «توبيخ» و «اخطار» و «تذكر» نگرفته ايم، رويمان را زياد نكنيم!
سرپرست كتابخانه بيرون رفت و مدير مجتمع با برافروختگي گفت 20 هزار تومان كه كم نيست! يك «ديپلمه» ساكن در محل، كه در خانه پدري اش راحت زندگي مي كند و سر سفره پدر و مادرش غذا مي خورد، بيش از اين نيازي ندارد! اين 20 هزار تومان هم پول توجيبي اش!
گفتم: شما براساس «نياز» افراد برايشان حقوق تعيين مي كنيد، يا با توجه به «تحصيلات» و تجربه شان؟ اگر «نياز» مبناي تعيين حقوق است، توجه داشته باشيد كه اين جوان قرار نيست تا پايان عمر سرسفره پدر و مادرش بنشيند! بلكه مسلماً در انديشه ازدواج و تشكيل زندگي مستقل است. به فرض آن كه پس از ازدواج، مبلغي هم به عنوان حق عيالواري به حقوقش اضافه شود، جبران كم بودن حقوق پايه را نمي كند! اگر حقوق كاركنان به تناسب ميزان تحصيلات و تجربه آنان تعيين مي شود، باز هم دستمزد پرداختي به ايشان توجيه پذير نيست، زيرا در همين كارخانه كارمندان «ديپلمه» غيربومي هم داريم كه به صورت «اقماري» خدمت مي كنند و به دليل گذراندن يك دوره يك ماهه «اپراتوري» و داشتن پنج- شش سال سابقه كار، هر يك از آن ها حدود 400 هزار تومان در ماه دريافتي دارد! مگر ضريب افزايش سالانه حقوق و امتياز گذراندن دوره «اپراتوري» چقدر است كه حقوق يك ديپلمه را طي پنج يا شش سال از 20 هزار تومان ناخالص به چهارصد هزار تومان خالص برساند؟ كارمند «اقماري» ديگري هم داريم كه قبلا در كارخانه مشابهي در شهر خودش به عنوان كارگر ساده خدمت مي كرده و حتي سواد خواندن و نوشتن هم ندارد، اما اينجا در حكم استخدامي اش نوشته ايد «مكانيك ارشد» و حدود صد هزار تومان در ماه به او حقوق مي دهيد! هيچ كاري هم نمي كند جز آن كه با لباس كار فوق العاده پاكيزه اي، كه حتي يك لكه «گريس» يا ساير لكه هاي متداول روي لباس «مكانيك» ها روي آن ديده نمي شود، از اين اتاق به آن اتاق مي رود و همه را به حرف مي گيرد!
گفت: گويا فراموش كرده ايد كه ما در اين شهر بندري كوچك كه اكثر هموطنان ما نامش را هم نشنيده اند، كارخانه اي تاسيس كرده ايم كه با 6 هزار تن توليد روزانه، در ميان كارخانجات مشابهش در سراسر كشور، مقام نخست را دارد و محصول آن به امارات هم صادر مي شود! آيا اين خود امتياز و افتخار بزرگي نيست كه ما به اهالي اينجا داده ايم؟
گفتم: اينجا بخشي از خاك مملكت و متعلق به همه است. امتياز و افتخار ايجاد چنين مجتمع عظيمي با ويژگي هايي كه گفتيد نيز به همگان تعلق دارد، خواه اهالي اينجا و خواه ساكنان مراكز استان ها و شهرهاي بزرگ كه بقول شما نام اين بندر را هم نشنيده اند! پس نبايد به اين خاطر منتي سر اين مردم بگذاريم! درعين حال فراموش نكنيد كه با راه اندازي اين كارخانه، آرامش و طبيعت بكر اين منطقه برهم ريخته، تردد كاركنان «اقماري» به طور محسوس نرخ ارزاق و كالاها را افزايش داده، برداشت بيش از حد معمول از سفره هاي زيرزميني براي تامين آب موردنياز كارخانه باعث شده تا آب چاه هاي اينجا به «نمك» برسد، غبار خروجي از دودكش كارخانه در مواقع از كار افتادن «فيلتر» تا فاصله چندين كيلومتر همه چيز را مي پوشاند، و عمليات «آتشباري معدنچي هاي ما در كوه هاي اطراف براي ساكنان روستاي مجاور و چوپانان در دامنه كوه مشكل ساز شده است! البته اينها پيامدهاي اجتناب ناپذير ايجاد هر مجتمع صنعتي درهر منطقه اي است و گريزي از آن ها نيست. ليكن چون اين مشكلات فقط دامان اهالي منطقه را مي گيرند، بايد به نحوي آن ها را جبران كرد و چه چيز بهتر از اين كه با اشتغال زايي مفيد براي اهالي، حمايت و دعاي خير آنان را براي ادامه فعاليت مجتمع جلب كنيم.
گفت: آيا شما مي توانيد كليه تخصص هاي موردنياز اين كارخانه را از همين منطقه تامين كنيد؟ فكر مي كنيد دركل اين شهر چند نفر با تحصيلات دانشگاهي پيدا مي شوند؟ ما ناچاريم بخش عمده كارها را به كاركنان «اقماري» بسپاريم و در مقايسه با بومي ها امتيازاتي هم به آن ها بدهيم، چون خانواده خود را ترك و «رنج سفر» به اينجا را تحمل مي كنند!
گفتم: بنده و شما هم كاركنان «اقماري» هستيم كه درهر ماه 22 روز كار مي كنيم و هشت روز را در شهر خود و نزد خانواده مان مي گذرانيم. نمي دانم منظورتان از «رنج سفر» چيست؟ من كه تابحال از شهر محل سكونت خودم «پياده» به اينجا نيامده ام تا اين «رنج سفر» را حس كنم؟ هر وقت مي خواهم به اينجا بيايم، يك تاكسي تلفني از مقابل در خانه ام مرا به فرودگاه مي برد و با هواپيما به بندرعباس يا بندر لنگه پرواز مي كنم. در فرودگاه مقصد، خودروي كارخانه منتظر است تا من و احيانا ساير كاركنان «اقماري» وارد شده را به مهمانسراي كارخانه بياورد. تمام اين هزينه ها را هم كارخانه مي پردازد. طي 22 روز اقامت در اينجا نيز از اقامتگاه و خورد و خوراك رايگان استفاده مي كنم و حتي لباس هايي را كه نياز به شستن دارند در سبد جلوي در اتاقم مي گذارم و يكي دو روز بعد شسته شده و اتوكشيده تحويل مي گيرم! در پايان 22 روز كاري هم، با وضعيتي مشابه آمدنم، به خانه ام برمي گردم. اين ها امكانات و تسهيلاتي هستند كه كليه كاركنان «اقماري» از آن ها بهره مي برند! يك كارمند بومي هيچ يك از اين هزينه هاي جانبي را به كارخانه تحميل نمي كند. پس دليلي ندارد كه حقوقش هم از كارمند هم طرازش كمتر باشد! ضمنا دراين منطقه آن گونه هم كه شما مي گوييد «قحط الرجال» نيست! هم اكنون چندين كارمند بومي با تحصيلات كارشناسي در رشته هاي مختلف در كارخانه شاغل هستند. توجه داشته باشيد كه به دليل معروف نبودن اين بندر و عدم آشنايي غالب هموطنان با نام آن، تاكنون هيچ يك از دانشگاه هاي دولتي و غيردولتي نيز به فكر نيفتاده است كه به نيت پول در آوردن هم كه باشد، در ساحل آن يك «پرديس بين المللي» يا در نوك تپه هاي آن يك «واحد علوم و تحقيقات» داير كند! لذا اين كارشناسان بومي جواناني بوده اند كه به عشق تحصيل علم، «رنج سفر» و دوري از خانواده را برخود هموار كرده اند تا در شهرستان هاي ديگري مانند بندرعباس، شيراز و كرمان به تحصيلات عاليه بپردازند. پس جوانان اين منطقه هم عشق به تحصيلات دانشگاهي را دارند و هم استعداد آن را. فقط بايد تشويق شوند و اين كار وظيفه ما است. من به عنوان مدير تحقيقات و آموزش اين مجتمع، طرحي را تدوين كرده ام كه در صورت تاييد هيات مديره، از هم اكنون با شناسايي دانش آموزان مستعد بومي در مقاطع دبيرستان و دوره راهنمايي تحصيلي و پرداخت هزينه تحصيلات آنان در رشته هاي مورد احتياج كارخانه، ظرف ده سال آينده، كليه نيازهاي كارخانه به كارگر، تكنسين، اپراتور و كارشناس از افراد بومي تامين شود.
يكي از محسنات بومي شدن كارخانه اين است كه ديگر مجبور نخواهيم بود قبل از اعزام كاركنان به دوره هاي آموزشي در خارج از كشور، با گرفتن انواع وثيقه از آنان، ادامه كارشان دراين منطقه را تضمين كنيم، چون يك كارمند بومي بدون سپردن وثيقه هم در اينجا مي ماند و خانه اش را ترك نمي كند!
در آن روز، نه من توانستم مدير مجتمع را قانع كنم و نه وي توانست ديدگاه هاي خودش را به من بقبولاند. به طرح ده ساله بومي شدن كارخانه نيز نه پاسخ مثبت داده شد و نه پاسخ منفي، بلكه با زيركي آن را مسكوت گذاردند تا جايي كه من ادامه خدمت در آن مجتمع را بي فايده يافتم. البته نسخه اي از طرح مذكور را براي خودم نگاه داشتم و بعدها اين رباعي را به روي جلد آن افزودم:
از كارگه تو نيست مردم را سود
جز گردوغبار و فاضلاب و بس دود!
هرچند كه اشتغال زايي كردي
هركس شغلي گرفت «اقماري» بود!
اي كاش مجريان طرح هاي صنعتي در دست انجام در نواحي محروم كشور، با درنظر گرفتن اولويت انكارناپذير نيروهاي بومي براي اشتغال، خود را مخاطب رباعي فوق قرار ندهند!



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.