رهبر انقلاب به خانواده شهيد آويني چه گفتند
رهبر معظم انقلاب در دوم اردیبهشت سال 1372 در دیدار با خانواده شهید آوینی می فرماید: يك مسئله هم اين است كه كار ادامه پيدا كند. آن روز كه ما از اين آقايان خواهش میكرديم و من اصرار میكردم كه اين روايت فتح ادامه پيدا كند، درست نمیدانستم چگونه ادامه پيدا كند. بعد كه برنامهها اجرا شد، ديديم همين است. يعنی زنده كردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها.
شهید آوینی، شهیدی که به سید شهیدان اهل قلم مشهور شده است و بیشتر همه او را با "روایت فتح"ش می شناسند.
به گزارش خبرنامه دانشجویان ایران، رهبر معظم انقلاب در دوم اردیبهشت سال 1372 در دیدار با خانواده شهید آوینی می فرماید: يك مسئله هم اين است كه كار ادامه پيدا كند. آن روز كه ما از اين آقايان خواهش میكرديم و من اصرار میكردم كه اين روايت فتح ادامه پيدا كند، درست نمیدانستم چگونه ادامه پيدا كند. بعد كه برنامهها اجرا شد، ديديم همين است. يعنی زنده كردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها.
شهید آوینی نیز در نامه ای به رهبر انقلاب می نویسد: بسیارند کسانی که میدانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، از همان اجری در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده، که مشتاق بذل جان هستند. سرِ ما و فرمان شما !
*متن بیانات رهبر انقلاب در دیدار با خانواده شهید آوینی
خداوند إنشاءالله اين شهيد را با پيغمبر محشور كند. من حقيقتاً نمی دانم چطور میشود انسان احساساتش را در يك چنين مواقعی بيان و تعبير كند؟ چون در دل انسان يكجور احساس نيست. در حادثهی شهادتی مثل شهادت اين شهيد عزيز چندين احساس با هم هست. يكی احساس غم و تأسف است از نداشتن كسی مثل سيدمرتضی آوينی. اما چندين احساس ديگر هم با اين همراه است كه تفكيك آنها از همديگر و بازشناسی هريك و بيان كردن آنها كار بسيار مشكلی است.
به هر حال اميدواريم كه خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان، همهی كسانشان به شما كه بيشترين غم و سنگين ترين غصه را داريد، تسلی ببخشد. چون جز با تسلی الهی دلی كه چنين گوهری را از خودش جدا میبيند، واقعا آرامش پيدا نمیكند. فقط خدای متعال بايد تسلی بدهد و میدهد.
من با خانوادههای شهدا زياد نشست و برخاست كردهام و میكنم و از شرايط روحی آنان آگاهم. گاهی فقدان يك عزيز مصيبتی است كه اگر مرگِ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلی نبود؛ اما خدای متعال در شهادت سرّی قرار داده كه هم زخم است و هم مرهم و يك حالت تسلی و روشنايی به بازماندگان میدهد.
من خانوادهی شهيدی را ديدم كه فقط همان يك پسر را داشتند و خدای متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از اين قبيل زياد ديدهام؛ اين يك نمونهاش. وقتی انسان عكس آن جوان را هنگامی كه با پدرش خداحافظی میكرد كه به جبهه برود میديد، با خودش فكر میكرد كه «اگر اين جوان كشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گريست». يعنی منظره اين را نشان میداد. بستگی آن پدر و مادر به آن جوان از اين منظره كاملاً مشخص بود. من آن عكس را دارم. آن را بعداً برای من آوردند. من هم آن عكس را قاب شده نگه داشتهام. اين عكس حال مخصوصی دارد. اما خدای متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلايی بخشيده بود كه خود پدرش به من گفت: «من فكر میكردم اگر اين بچه كشته شود، من خواهم مرد!»- يعنی همان احساسی را كه من از مشاهدهی آن عكس داشتم ايشان با اظهاراتش تأييد میكرد- میگفت: «ولی خدای متعال دل ما را آرام كرد!»
در اين مورد هم همين است. يعنی وقتی شما میدانيد كه فرزندتان در پيشگاه خدای متعال در درجات عالی دارد پرواز میكند، يعنی آن چيزی كه همهی عرفا و اهل سلوك و آن سرگشتههای وادیهای عشق و شور معنوی و عرفانی يك عمر به دنبالش گشتهاند و دويدهاند او با اين فداكاری و اين شهادت بهدست آورده و رضوان و قرب الهی را درك كرده است، خوشحال میشويد كه فرزندتان به اينجا رسيده است.
اميدواريم كه خداوند متعال درجات او را عالی كند. من با فرزند شما نشست و برخاست زيادی نداشتم. شايد سه جلسه كه در آن سه جلسه هم ايشان هيچ صحبتی نكرده بود. من با ايشان خيلی كم همصحبت شدم. منتها آن گفتارهای تلويزيونی را از سالها پيش میشنيدم و به آنها علاقه داشتم؛ هرچند نمیدانستم كه ايشان آنها را اجرا میكند لكن در ايشان همواره نوری مشاهده میكردم. ايشان دو سه مرتبه آمد اينجا و روبهروی من نشست. من يك نور و يك صفا و يك حالت روحانی در ايشان حس میكردم و همينجور هم بود. همينها هم موجب میشود كه انسان بتواند به اين درجهی رفيع شهادت برسد.
خداوند إنشاءالله دلهای داغديده و غمگين شما را خودش تسلی بدهد. اگر ما به حوزهی آن شهادت و شهيد و خانوادهی شهيد نزديك میشويم برای خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتياج میكنم. برای ما افتخار است كه هرچه میتوانيم به اين حوزهی شهادت و اين شهيد خودمان را نزديك بكنيم.
چند روز پيش توفيق زيارت مقبرهی اين شهيد را پيدا كرديم. پنجشنبهی گذشته رفتيم آنجا و قبر مطهر ايشان و آن همرزم و همراهشان- شهيد يزدانپرست- را زيارت كرديم. إنشاءالله كه خداوند درجاتشان را عالی كند و روزبهروز بركات آن وجود با بركت را بيشتر كند.
كارهايی كه ايشان داشتند إنشاءالله نبايد زمين بماند. إنشاءالله برای روايت فتح يك فكر درست و حسابی شده است كه ادامه پيدا كند. نبايد بگذارند كه كارهای ايشان زمين بماند. اين كارها، كارهای باارزشی بود. ايشان معلوم میشود ظرفيت خيلی بالايی داشتند كه اينقدر كار و اينهمه را بهخوبی انجام میدادند. مخصوصاً اين روايت فتح چيز خيلی مهمی است. شبهايی كه پخش میشد من گوش میكردم. ظاهراً سه- چهار برنامه هم بيشتر اجرا نشد.
حالا يك مسئله اين است كه آن كاری را كه ايشان كردهاند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهرهبرداری بشود. يك مسئله هم اين است كه كار ادامه پيدا كند. آن روز كه ما از اين آقايان خواهش میكرديم و من اصرار میكردم كه اين روايت فتح ادامه پيدا كند، درست نمیدانستم چگونه ادامه پيدا كند. بعد كه برنامهها اجرا شد، ديديم همين است. يعنی زنده كردن ارزشهای دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطرهها را يكی يكی از زبانها بيرون كشيدن و آنها را به تصوير كشيدن و آن فضای جنگ را بازآفرينی كردن. اين كاری بود كه ايشان داشت میكرد و هرچه هم پيش میرفت، بهتر میشد. يعنی پختهتر میشد. چون كار نشدهای بود. غير از اين بود كه بروند در ميدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن كار خيلی آسانتر بود. اين كار هنریتر و دشوارتر و محتاج تلاش فكری و هنری بيشتری بود. اول ايشان شروع كرد و بعد كمكم بهتر و پختهتر شد.
من حدس میزنم اگر ايشان زنده میماند و ادامه میداد، اين كار خيلی اوج پيدا میكرد. حالا هم بايد اين برنامه دنبال شود. تازه در همين ميدان هم منحصر نيست. يعنی بازآفرينی آن فضا از راه خاطرهها يكی از كارهاست. در باب جنگ و ادامهی "روايت فتح" كارهای ديگری هم شايد بشود انجام داد. حيف است كه اين كار تعطيل شود.
من خيلی خوشحال شدم از اين كه زيارتتان كردم.
*متن نامه شهید آوینی به رهبر انقلاب:
بسمالله الرحمنالرحیم
خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر(عج) حضرت آیتالله خامنهای أیدکمالله تعالی بتأییداته الخالصه.
سلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
امتثال امر، فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمیگذارد لذا حقیر مستقیماً با استمداد از فضل بیمنتهای ربالعالمین وارد در اصل مطلب میشوم بعد از عرض این مختصر که:
ما با حضرتعالی بهعنوان وصیّ امام امت(ره) و نایب امام زمان(عج) تجدید بیعت کردهایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستادهایم؛ همانگونه که پیش از این دربارهی امام امت(ره) بودهایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شوق رضوان حق، آنان را در میدان انقلاب نگه داشته است؛ با همان شوری که پیش از این داشتهاند. خدا شاهد است که این سخن از سر کمال و صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال بار جنگ را بر شانههای ستبر خویش کشیدند. ما به جهاد فی سبیلالله عشق میورزیم و این امری است فراتر از یک انجام وظیفهی خشک و بیروح. این سخن یک فرد نیست؛ دست جماعتی عظیم است که بهسوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند. بسیارند کسانی که میدانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، از همان اجری در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده، که مشتاق بذل جان هستند. سرِ ما و فرمان شما.
کمترین مطیع شما
سید مرتضی آوینی
|