آرشیو نسخه های rss پیوندها تماس با ما درباره ما
مفیدنیوز
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا                                                                           
صفحه اصلی | سیاسی | اجتماعی | فضای مجازی | اقتصادی | فرهنگ و هنر | معارف اسلامی | حماسه و مقاوت | ورزشی | بین الملل | علم و فناوری | تاریخ چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ rss
نسخه چاپی ارسال
دفتر مقام معظم رهبری
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله نوری همدانی
پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی
سایت اینترنتی حجه الاسلام والمسلمین جاودان
استاد قاسمیان
حجت الاسلام آقاتهرانی
پاتوق كتاب
شناخت رهبری
عصر شیعه
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی
صدای شیعه
عمارنامه
شبکه خبری قم
گیر کار تولید علم اقتصاد تراز انقلاب اسلامی کجاست؟

گیر کار تولید علم اقتصاد تراز انقلاب اسلامی کجاست؟


عدل و داد


آنانی که با اندیشه های ابتدائیِ مبانیِ علم اقتصاد در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی آشنایی دارند، به خوبی می دانند که رویکرد تجربی و غیر خیال پردازانه نسبت به مسائل اقتصادی کشورها(بر خلاف زمان کشیش های اروپایی قرون وسطا، یعنی مکتب موسوم به اسکولاستیک) با آمدن آدام اسمیت، عمیقا وابسته به مسائل موجود در درون جامعه بوده است. این سنت که از زمان فیزیوکرات ها که بیشتر به کشاورزی اصالت می دادند رشد یافت، در زمان آدام اسمیت اسکاتلندی به اوج خود رسید. مثلا شاید برای افرادی که وارد مسائل علم اقتصاد می شوند، عجیب باشد که بر خلاف تصور عامه مردم پیرامون اقتصاددانان(که اغلب می پندارند اقتصاددانان، افرادی هستند که در دفترشان می نشینند و مطلب می نویسند و یا محاسبه و برنامه ریزی می کنند)، اقتصاددانان اولیه در غرب چنین نبوده اند!

شخص آدام اسمیت برای فصل اول کتاب معروف خود یعنی "ثروت ملل" بارها به کارخانه ها و کارگاه های نساجی و سنجاق سازی مراجعه نموده و از نزدیک تمام پروسه و روند تولید و توزیع محصولات را به دقت رصد می کند و یادداشت های خود را ناظر به موقعیت فعالیت های کارگران و بیشتر صاحبان سرمایه می نویسد و در نهایت امر تازه موفق به نوشتن آن فصل یعنی "تقسیم کار" می شود. بعد از آدام اسمیت، دیوید ریکاردو دیگر اقتصاددان بزرگ غربی، برای بخش مبادله و نظریه ارزش اضافه خود(که خود زیربنای نظریه ارزش اضافی مارکس می باشد)، به عینه مراحل تجارت و مبادله کالاها، پس از تولید را دنبال می کند و تمام مسائل مورد نظر خود را در کتاب خود یعنی "مبانی اقتصاد سیاسی" منعکس می کند.

کارل مارکس نیز به عنوان یک منتقد شرایط اقتصادی موجود، باز هم به سراغ مسائل موجود می رود و می خواهد مبارزات طبقاتی موجود و مبارزاتی مثل مبارزات(چارتیست های انگلیسی) و دیگر مبارزات کارگری پس از انقلاب صنعتی در اروپا را با فرمول های جامعه شناختی و اقتصادی تبیین کرده و از آنها دفاع علمی بکند. از این رو آن دسته نظریه پردازان چپ گرا و برابری طلبی که برای آینده پس از نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی، برنامه ریزی کرده و به توصیف و شکل بندی نظم اقتصادی آینده می پرداختند و یا از سر انسان دوستی، سرمایه داران را نصیحت اخلاقی می کردند را به باد تمسخر می گیرد و آنها را خیال پرداز و یا اصطلاحا "سوسیالیست تخیلی" معرفی می کند. وی که خود را "سوسیالیست علمی" می خواند، مدعی بود که جامعه مورد نظر او بعد از چندین مرحله و در نتیجه مبارزات سیاسی و اقتصادی واقعی و پیشرفت های تکنولوژیک ابزارهای تولید، کم کم از درون همین جامعه صنعتی سرمایه داری زائیده می شود و آینده مورد نظر دارای ارتباط تنگاتنگی با تمام آن مناسبات حاکم می باشد.

 از این رو شروع به نقد مسائل و تناقضات و تضادهای غیر قابل حل موجود در نظام اقتصادی زمان خود کرد. وی در تمام اثر اقتصادی معروف خود یعنی "نقدی بر علم اقتصاد" (که بعدها خود نام های دیگری مثل {سرمایه} یا {نقد مبانی اقتصاد سیاسی} بر آن نهاد که بزرگترین و مهم ترین اثر اوست) همواره شخصا پیرامون مسائلی که مطرح می کرد، از مشاهدات واقعی مایه می گذاشت و مثلا روند مصادره شدن زمین های فئودالی در اروپا را به خوبی جریان شناسی می کند و مسائل تاریخی آن و مصادارت زمین های فئودالی ای که همزمان با مارکس در جهان رخ می داد را در اثرش منعکس می کند. مارکس به شخصه مانند دو اقتصاددان قبل از خود حتی تا کارگاه های بزرگ نانوایی انگلستان را هم بررسی و مطالعه می کند و همه مناسبات را از نزدیک به طور مستقیم رصد می کند. اثر مارکس فراتر از مسائل انقلاب صنعتی زمان خود نبود و همانطور که در یکی از نامه هایش دیده می شود، حتی پیرامون نظام اقتصادی مورد نظر خود یعنی(کمونیزم) به سراغ مطالعه مسائل مزارع هنوز اشتراکی مانده روسیه تزاری می رود و روابط موجود در آن را بررسی می کند و برای این کار حتی تا حدودی زبان روسی را هم فرا میگیرد.

این سه شخص یعنی آدام اسمیت و دیوید ریکاردو و کارل مارکس را می توان به عنوان پدران مبانی علم اقتصاد مدرن شناخت. به گونه ای که به جرات می توان گفت که هیچ یک از مکاتب و نحله های اقتصادی جهان مدرن(از بازار آزاد سرمایه داری تا نظام اقتصاد سوسیالیستی و اقتصادهای میانه رو  ِ غربی موسوم به اقتصاد دولت رفاه و تا اندیشه های اقتصادی نهادگرا و صنف گرا و سایر فرقه ها و شعبه های مختلف شان) نیست که از اندیشه یکی از این سه تئوریسین اصلی منشعب نباشد و یا اندیشه های آنان را با هم در نیامیخته باشد و از آن تاثیر جدی ای نگرفته باشد. جالب آنکه غرب در مبانی اساسی فلسفی و حقوقی و تئوریک اندیشه های اقتصادی خود، نسبت به اندیشه های اقتصادی اینان، چیزهای چندان جدیدی را تولید نکرده است.

برای اخذ روش ها و اصول اولیه، این سنت همچنان در بین اقتصاددانان ماند و این روش تجربی و در وسط میدان کار قرار گرفتن، در مورد اقتصاددانان بعدی از جمله آلفرد مارشال و لئون والراس و دیگر پدران نظریه اقتصاد خرد، همچنان مهم تلقی می شد.

با این حال متاسفانه بر خلاف واقعیت مهم یاد شده پیرامون مسائل علم اقتصاد،ما در داخل کشور و مخصوصا در میان اساتید و نخبگان این علم، هم در فاز تولید علمی و هم در فاز اجرایی و سیاستگذاری دچار مشکل هستیم.

حتی آن دسته از اساتید و دانشجویان سکولار(و یا مذهبی معتقد به جدایی مفاهیم علمی وارداتی از مذهب) که علوم وارد شده را علومی کارا و همچنین با بنیان درست می پندارند هم در فاز اجرایی، همان نگاه عامه مردم را نسبت به وظایف خود دارند و فکر می کنند که باید در گوشه ای بنشینند و از پشت میزهایشان تکان نخورند و تنها باید روی کاغذ فعالیت بکنند و یا فردیدوار، فیلسوف و تئوریسین شفاهی باشند و در کلاس هایشان پز روشنفکری بیایند و یا انگیزه های سیاسی خودشان را نسبت به دولت ها پیاده کنند. این دسته مضاف بر اینکه به واسطه واردات نادرست علمی ای که کرده اند همواره نسبت به شرایط موجود سردرگم هستند، دچار نوعی کوررنگی نسبت به مسائل واقعا موجود نیز در نهادها و بنگاه ها و بخش های فعال جامعه ایران، هستند.

درک آنها اینگونه است که فرمول هایی که در دانشگاه و یا به صورت محض و ریاضی فهم کرده اند، در واقعیت موجود نیز، در هر جایی کاربرد دارد و اصطلاحا "جهان شمول" است. در صورتی که آن معادلات و روابط متعارف و استاندارد در حوزه اقتصاد، اغلب در هر جامعه ای کاملا دگرگون می شود. از این رو است که بخشی از اقتصاددانان موسوم به (نهادگرا) سعی دارند تا مناسبات و نهادهای موجود را با آن سبک توسعه و با آن شکل مناسبات اقتصاد بازار آزاد غربی همسان سازی کرده و یا ساختارهای فرهنگی و داخلی را اگر نمی توانند برای آن مناسبات آماده کنند، حداقل بتوانند آن مناسبات فرهنگ و انسانی درون نهادها و بنگاه های اقتصادی را از طریق انعطاف بخشیدن به آنها، آماده بکنند. این گروه نیز همانطور که در واقعیت تا به حال با اینکه برخی از آنان در مراکز تصمیم گیری اقتصاد کشور حضور داشته اند، موفق به این کار نشدند.

از سویی آن دسته از افرادی که مدعی دستیابی به اقتصاد اسلامی و علم بومی بوده اند و راه های علمی زیادی را نیز طی کرده اند و به لحاظ علمی و فقهی به طور کامل مسلح هستند نیز گاها به بیراهه رفته اند! آنها نیز بعضا با طی طریق روشنفکری و حتی با دیدگاه غیر اجتهادی، نزد خود این فکر را داشته اند که کافی است که مبانی فقهی اسلام در قوانین و حقوق اقتصادی جاری شود و تنها این مسئله نیاز به برنامه ریزی و ورود به عرصه های تصمیم گیری دارد. این گروه نیز از دو جهت ناکام ماندند:

اول اینکه به واسطه غربزده بودن بخش زیادی از بدنه صنعتی و کلان اقتصاد کشور و زیرساخت غربی نظام پولی و بانکداری کشور، سیاست ها و روش ها و قوانین توام با رویکرد اسلامی و فقهی در این ساختار خود به خود می سوزد و این به علت همسان نبودن نهادهای اداری جامعه با یک رویکرد اسلامی و انقلابی و بومی بوده است. این درک که ابزارهای انجام یک عمل نیز باید همسو با نفس آن عمل و هدف آن باشد، حقیقت و واقعیتی بود که برخی نا آگاهانه از کنار آن گذشتند.

دوم اینکه برخی از این دوستان متاسفانه باز دچار مشی روشنفکری شده و یا منفعل گشته و روش چپ روی منتقدانه را اتخاذ کردند و یا فکر کرده اند که از طریق حرکت های غیر عملی می توانند جلو بروند. با وجود تمام تلاش های مثبت این دوستان، باید متاسفانه اذعان کرد که دلسوزی و فعال بودن این افراد از روشنفکران غربی یاد شده مثل آدام اسمیت و ریکاردو و مارکس(با آن همه سابقه تدریس فلسفه و کار علمی) نیز مشی روشنفکری تری اتخاذ کرده اند.

در بین آثار اقتصاددانان مسلمان و معتقد به اقتصاد اسلامی و متعهد به انقلاب، می توان ده ها جلد کتاب فقهی و علمی معتبر پیرامون اقتصاد اسلامی و یا مسائل اقتصادی پس از انقلاب اسلامی را پیدا کرد. ولی هیچ یک نتوانسته اند تاثیری در واقعیت های اقتصادی کشور بگذارند. اگر تاثیری نیز گذاشته اند، محدود به چند قانون کلی بوده که درعمل نیز توسط نهادهای ناسازگار با شرایط بومی، مورد توجه  قرار نگرفته اند، بوده است.

مشکل ما اینجاست که این تصور را داریم که با نهادها و ساختارهای سنتی و روتین در غرب، می توان نظامی را با مبانی غیر غربی اداره نمود. مخصوصا اگر آن نظام، دارای شرایطی انقلابی باشد. این به این معنا نیست که دولت های ما و ساختارهای ما باید با یک انقلاب دیگر دگرگون شوند. بلکه باید تشکل ها و محافلی کارا، شرایط کشور را خود به خود به آن سمتی ببرند که نهاد های غیر انقلابی و منفعل نیز، روی موج آنها سوار بشوند. چطور می توان نسبت به روابط مالی در اسلام اجتهاد ورزید و منابع و روایات اسلامی را بیرون کشید و نسبت به نهادی مثل بانک که کارکردها و ساختارهای وارداتی و غربی مخصوص به خود را دارد، سازگاری بر قرار کرد و از یک بانکداری تماما اسلامی صحبت نمود؟

حضرت امام(ره) در ابتدای پیروزی نهضت خود، شروع به تولید سازمان ها و تشکل ها و کمیته های تراز انقلاب و مورد نیاز واقعی همان نظام کردند. از جمله کمیته انقلاب اسلامی، بسیج، جهاد سازندگی، بنیاد مسکن ، بنیاد شهید و ...

این فرامین و شکل دهی این تشکیلات با تمام شکل بندی ها و صورت بندی های کلاسیک و متعارف در نظام های اداری جهان متفاوت بود. دولت از منظر امام(ره) به هیچ وجه نسبتی با آن ساختار دولت سلسله مراتبی و بوروکراتیک و بزرگ که در کشورهای دیگر مرسوم بود، نداشت! ساختارها و سازمان هایی که ایشان دستور تاسیس شان را دادند، مستقلا مورد نیاز شرایط آن زمان بوده اند. فلذا در آن زمان واقعا آنطور که بنیانگذار کبیر انقلاب می خواستند، اداره می شدند.

قبل از غیر انقلابی و بوروکراتیک و کم انگیزه شدن این نهاد ها و سازمان و یا بعضا متلاشی شدن آنها، کارایی این سازمان ها به شکلی بوده است که عملکردشان و راندمان و بیلان کاری انقلابی شان مورد تایید دوست و دشمن بوده است. همانطوری که در جریان دفاع مقدس، نیروهای ما ضرورتا آن ساختار شدیدا سلسله مراتبی و کلاسیک نظامی را حفظ نکردند و از همان طریق با دست های تقریبا خالی به موفقیت های چشم گیری رسیدند! در حوزه اداره کشور نیز با چنین روحیه و با در میان میدان ماندن بود که به موفقیت های زیادی دست یافتند. کمتر کسی است که اعتراف نکند که مدیران جهاد سازندگی از طریق پشت میز نماندن و حضور در میان میدان و نظارت مستقیم بر کار و با انگیزه و ایمان کار کردن، به آن دستاورد ها نائل نشده اند.

مسائل اقتصادی در انقلاب اسلامی نیز لزوما باید از طریق تجربه مستقیم و عمل مستقیم و نظارت و کار آمایش سرزمینی و مطالعه میدانی و آن هم با انگیزه و ایمان انقلابی همراه باشد. در غیر این صورت ناهنجاری های اداری وضعیت کشور را به ناکجا آباد سوق می دهد و معلوم نیست که آیا باز بحران های گذشته به سراغ انقلاب نیایند.

مبانی دینی و اخلاقی و انسانی درون انقلاب می تواند به عنوان زیربنا و پشتوانه نظری مطرح باشند، ولی باید آگاه بود که اتصال این مبانی به واقعیات جامعه، نه با گوشه نشینی و تئوری پردازی، بلکه با در میان میدان بودن و عمل کردن و ثبت تجربه ها ممکن خواهد بود. طبیعتا این نوع تعامل خود نیز دارای نظم است و نظم و واقع گرایی از ضروریات آن است. پس نباید از این مسئله که ساختارهای مدیریتی غیر کلاسیک به بی نظمی می انجامند، ترسید.

چرا که انگیزه هایی که از درون مبانی دینی و فقهی و اخلاقی اسلام بیرون می آیند، ابدا با ساختارهای سلسله مراتبی و برگرفته از ساختارهای غربی سازگاری ندارند. چرا که در اینجا دیگر منافع مادی شخصی در وهله اول عامل انگیزشی نیست و نمی تواند باشد.



نام(اختیاری):
ایمیل(اختیاری):
عدد مقابل را در کادر وارد کنید:
متن:

کانال تلگرام مفیدنیوز
کلیه حقوق محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع ميباشد.