عصر حاضر را عصر مدرنیته نامیدهاند؛ عصری که الزامات و قواعد خاص خود را دارد. اگرچه میتوان رگههایی از افول دنیای مدرنیته را مورد مداقه قرار داد، اما هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است. «مدرنیته» تنها یک فرآیند صنعتی و تکنولوژیک است که عدهای تنها به وجوه فنی و تکنیکی آن نظاره کردهاند و غافل از سایر ابعاد آن شدهاند. «مدرنیسم» در وهلهی اول یک نوع «اپیستمولوژی» یا بهتر بگوییم «جهانبینی» است که برای همهی حوزههای حیات اجتماعی انسان، طرح و برنامههای خاص خود را دارد. بیتردید کشورهایی که در دام اپیستمولوژی مدرنیسم افتادهاند، بدون آنکه خود بدانند، مجبور به پذیرش قواعد آن در همهی حوزهها، اعم از اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره هستند.
یکی از خصوصیات دنیای مدرنیسم، برجستهسازی و پررنگ کردن نقش و چهرهی «زن» در عرصهی سیاسیـاجتماعی است. در دهههای اخیر، زنان نقش مهمی را در ابعاد سیاسی و اجتماعی ایفا کردهاند؛ موضوعی که تا پیش از این، سابقه نداشت. با رجوع به تاریخ تطور تمدن غرب، مشاهده خواهیم کرد که اساساً زنان جایگاهی در اجتماع نداشتند. در غرب، «زن» همواره به عنوان «جنس دوم» تلقی میشد که تنها کارکردش محدود به برطرف کردن نیازهای جنسی و فیزیکی مردان بود. در طول تاریخ تمدن غرب، زنان همواره تحقیر میشدند. به همین علت، اگر تاریخ سیاسیـاجتماعی غرب را ورق بزنیم، میبینیم که جز چند زن (مانند ژاندارک یا مادر ترزا) که توانستند اندک کارکردی در حوزهی اجتماعی داشته باشند، ردپای دیگری از زنان نیست.
در واکنش به تحقیر جنس زن بود که در دهههای اخیر، جنبشهای فمنیستی در غرب شکل گرفت. در «فلسفهی سیاسی» میگویند «اندیشه»ها در پاسخ به «بحران»ها شکل میگیرند. از این منظر، پیدایش اندیشهی «فمنیسم» پاسخی بود به بحران جنس دوم دانستن زنان در طول تاریخ تمدن غرب. برعکس تمدن غرب، به دلیل آنکه چنین نگاهی به زن در «آموزههای دینی و اسلامی» وجود نداشت، هیچ گاه جنبشها و اندیشههای «زنمحورانه» در جهان اسلام، با اقبال زنان همراه نشد.
در تمدن اسلامی، آن قدر زنانِ برجسته، مهم و تأثیرگذار وجود دارند که حتی میتوان گفت بدون حضور برخی از آنان، تاریخ و تمدن اسلامی ممکن بود مسیری دیگر را طی میکرد. حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، حضرت زینب (سلام الله علیها)، حضرت امالبنین، جناب سمیه، جناب سکینه، جناب رباب، امّ سلمه، فضه و بسیاری دیگر از زنان صدر اسلام کسانی بودند که به نوبهی خود سهم زیادی در تاریخ اسلام ایفا کردهاند. حتی رجوع به تاریخ سیسالهی انقلاب اسلامی نیز مؤید کارکردهای بیبدیل اجتماعیـسیاسی زنان است که نقشهای مهمی در تظاهرات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، در دوران دفاع مقدس و یا حتی در خلق حماسههایی چون 9 دی 88 داشتهاند. دقیقاً به همین علت است که جنبشهای فمنیستی در کشوری چون ایران، محکوم به شکست است.
اما روی دیگر اقبال و توجه غرب به «زن» به دلیل بهرهبرداریهای صنعتی و سوءاستفادههای مالی از او بود. تفکر سرمایهسالارانهی غرب در دوران جدید به خوبی میدانست که برای سود بیشتر و فروش کالاهای خود نیازمند «تبلیغات» عمومی وسیع است. تبلیغات کالا چیزی نیست جز بیدار کردن «قوای غریزی» انسانها. تبلیغات باید «غریزه» را بر «عقل» چیره کند تا انسان جدید، برای خرید کالا، بدون تعقل و حتی بدون نیاز داشتن، به سمت آن گرایش پیدا کند. پس چه بهتر که بیدار کردن قوهی غریزهی انسان به وسیلهی «جذابیتهای زنانه» انجام شود. از سویی دیگر، با رشد و فراگیری بیشتر «رسانه»ها و به خصوص سینما و تلویزیون، زنان به عنوان پای ثابت «صنعت رسانه» نیز محسوب شدند. استفاده و تأکید دائمی بر جاذبههای جنسی و فیزیکی زن در تمامی آثار تصویریـرسانهای تولیدات غربی وجود دارد و اینها همه موجب شده است تا جایگاه اجتماعی زنان به صورت نامیمون و نامبارکی، تنها به کارکردهای سودآوری و سوءاستفادههای مالی، تغییر یابد.
نقش زنان در ابعاد اجتماعی اگرچه به نحو کاریکاتوری پررنگتر شده است، اما از این موضوع نمیتوان غافل شد که یکی از تأثیرگذارترین نیروها در جنبشهای اجتماعی نوین، همین زنان هستند. بنابراین در کنار عناوین فوقالذکر، امروزه میتوان شاهد استفادهی مقطعی از زنان، حتی در مسائل سیاسی و انتخاباتی بود. برای مثال، میتوان به نقش زنان در «انقلابهای مخملی» اشاره کرد. انقلاب مخملی (velvet revolution)، انقلاب رنگی (Color revolution)، انقلاب گلی (Flower revolutions) و براندازی نرم (soft subversion) واژههایی جدید در ادبیات سیاسی هستند که منظور از آنها انجام اقداماتی در چارچوب قانون، بدون خشونت، با دخالت بیگانگان جهت دگرگونی نظام سیاسی حاکم یا نخبگان اجرایی در یک کشور است.
در انقلابهای کلاسیک، ساختار سیاسی و حاکمان به طور کامل تغییر میکنند، قدرت با ابزارهای نظامی و خشونتآمیز مانند ترور، بمبگذاری، تخریب و... از یک گروه به گروه دیگر منتقل میشود و نهادهای جدید سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پدید میآیند. در این فرآیند اِعمال خشونت، هزینههای تغییر را بالا میبرد و باعث ایجاد هرجومرج در جامعه، حتی به طور موقت میگردد؛ اما در انقلابهای مخملی یا براندازی نرم، خشونت وجود ندارد یا کمتر به کار گرفته میشود و بیشتر روی حرکتهای مسالمتآمیز، مدیریت رسانهای و متغیرهای اجتماعی همانند آموزش، ایجاد شناخت و آگاهی نسبت به مسائل مختلف و بسیج افکار عمومی برای تغییرات سیاسی تکیه میشود.(1)
بازیگران اصلی چنین انقلابهایی عبارتاند از:
1. اقوام و اقلیتهای قومی و مذهبی
2. رسانهها و مطبوعات (به خصوص رسانههای سایبری)
3. نخبگان سیاسیـفرهنگی منتقد
4. زنان
5. اپوزیسیون خارج از حاکمیت
6.NGOها و سازمانهای غیردولتی
7. جنبشهای دانشجویی و صنفی
چنان که پیداست، یکی از بازیگران دائمی انقلابهای رنگی «زنان» هستند. با دقت در تاریخ انقلابهای رنگی در کشورهایی چون چکسلواکی (1989)، صربستان (دو مرحلهی 1997 و 2000)، گرجستان (2003)، اوکراین (2004) و قرقیزستان (2005) به صحت این موضوع دست خواهیم یافت. حتی در برخی از این کشورها، زنان نقش رهبری انقلابها را نیز ایفا کردهاند. چنان که رهبری انقلاب نارنجی در اوکراین در کنار «ویکتور یوشچنکو»، بر عهدهی «یولیا تیموشنکو» نهاده شده بود.
بر همین اساس، با رجوع به تحولات سیاسیـاجتماعی سالهای اخیر ایران، میتوان فهمید که استفادهی ابزاری از زنان توسط گروهها و جریانهای سیاسیـفرهنگی داخلی و خارجی با اهداف خاص افزایش یافته است. شاید اولین سابقهی چنین موضوعی در چند سال اخیر را بتوان در وقایع سال 84 مورد نظر قرار داد. 22 خرداد سال 1384، یعنی درست در اوج انتخابات ریاست جمهوری نهم و تنها سه روز مانده به روز رأیگیری، اولین تجمع فعالان حقوق زنان با گرایشهای فمنیستی در ایران کلید خورد. بعد از آن، روز 22 خرداد از سوی این تجمعکنندگان به نام «روز همبستگی زنان» نامیده شد. تجمعی که اگرچه به صورت مسالمتآمیز برگزار شد، اما خود تبدیل به یک موج تبلیغی علیه جمهوری اسلامی شد. یک سال بعد و در همان روز 22 خرداد، در «میدان هفت تیر» تهران، بار دیگر تعدادی از فعالان فمنیستی حقوق زنان، تجمعی را راه انداختهاند و خواستار وضع قوانینی برای منع تعدد زوجات، برابری حقوق زنان و مردان در مواردی مانند حق طلاق، حق شهادت، حق قضاوت، حق حضانت و سرپرستی فرزندان شدند. از دل همین اتفاق، کمپینی راهاندازی شد که بعدها به نام «کمپین یک میلیون امضا» مشهور شد.
هدف طراحان اصلی این کمپین جمعآوری یک میلیون امضا از مردم داخل و خارج ایران برای اثبات ادعاهای خویش بود؛ موضوعی که البته هیچ گاه اتفاق نیفتاد. در بین طراحان اصلی این کمپین، نام زنانی چون شیرین عبادی، سیمین بهبهانی، شهلا لاهیجی، شهلا اعزازی، نرگس محمدی، منیرو روانیپور، مهرانگیز کار، تهمینه میلانی، رخشان بنیاعتماد، فریده غیرت، شهلا شرکت، فرزانه طاهری، معصومه حیات غیبی، بنفشه حجازی، مائده طهماسبی، مهوش شیخالاسلامی، خدیجه مقدم، فاطمه راکعی، فریبا داوودی مهاجر و فخرالسادات محتشمیپور به چشم میخورد.
چند سال پیش، پیام فضلینژاد، نویسندهی کتاب «ارتش سری روشنفکران»، در این زمینه چنین گفته بود: ایالات متحده بیشترِ توان اقتصادی و سیاسی خود را برای انقلاب مخملی در ایران، خرج پروژهی موسوم به جنبش زنان میکند. آنها دنبال پیشبرد یک جنگ براندازی زنانه هستند که تصویر جغرافیای آن دشوار نیست.
کامبیز محمودی (مدیر بهایی تلویزیون فارسی صدای آمریکا) بخش مهمی از 20 میلیون دلار بودجهی دولتی این تلویزیون را به برنامهای روزانه با نام «زن امروز» اختصاص داده که بلندگوی تبلیغاتی فمنیستهای ایرانی است. این برنامه، که یک ساعت در روز پخش میشود، به عنوان رسانهی رسمی دولت آمریکا، کمپین یک میلیون امضا را به عنوان مؤثرترین نیروی براندازی جمهوری اسلامی ایران تبلیغ میکند. شیرین عبادی، در همایش ائتلاف تمدنها، از کمپین یک میلیون امضا به عنوان فراگیرترین جنبش فمنیستی ایران یاد کرده است.
یک سوی این کمپین از طریق مهرانگیز کار، به دفتر کار لورا بوش (بانوی اول آمریکا، همسر جرج دبلیو بوش) و سوی دیگر آن به وسیلهی هما سرشار، به رابطان صهیونیسم در کاخ ریاستجمهوری اسرائیل میرسد؛ کسی که شهلا شرکت (مدیر مسئول ماهنامهی توقیفشدهی زنان) با او دیداری خصوصی کرده بود.(2)
البته این موضوع در همین مقطع ختم نشد و در ماجرای فتنهی 88 نیز پردهی دیگری از این جریان به نمایش درآمد. درست در اردیبهشتماه 88، یعنی چیزی کمتر از دو ماه مانده به زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری دهم، گروهی به نام «همگرایی جنبش زنان در انتخابات» اعلام موجودیت کرد و بسیاری از فمنیستهای پیشین به آن پیوستند. زنانی چون شیرین عبادی، سیمین بهبهانی، اعظم طالقانی، الهه کولایی، شهلا لاهیجی، فرزانه طاهری و شهلا اعزازی با گرایشهای متفاوت، اعم از فمنیستهای مسلمان و سکولار، در یک کنفرانس مطبوعاتی خواستههای خود را تشریح کردند و متذکر شدند که از فرصت فضای باز انتخابات استفاده میکنند و تنها به دنبال حقوق ازدسترفتهی زنان ایرانی هستند.
با داغ شدن تنور انتخابات و روزهای منتهی به روز برگزاری انتخابات، اما همچنان حضور پررنگ زنان به عنوان ابزاری برای تحقق اهداف و منافع سیاسی گروههایی خاص، شدت گرفت. این موضوع بیش از همه در «جنبش سبز» و ستاد تبلیغاتی آقای موسوی نمود داشت. فائزه هاشمی، که یکی از ارکان اصلی جنبش فمنیستی در ایران و مدیرمسئول روزنامهی «زن» در زمان دولت اصلاحات بود، وارد کارزار انتخاباتی شد و در ستاد انتخاباتی جنبش سبز، گروهی به نام «دختران فیروزهای» را راه انداخت.
«دختران فیروزهای»، دخترانی دانشجو ـعمدتاً از دانشکدههای هنر و معماری تهرانـ و یا خبرنگاران روزنامهها و خبرگزاریهای اصلاحطلبان بودند که ستاد انتخاباتی جنبش سبز برای آنها کلاسهای آموزشی خاصی را در جهت جذب افراد برگزار میکرد. این دختران وظیفهی راهاندازی تیمهای سه تا پنج نفره، متشکل از دختر و پسر را بر عهده داشتند. برای همهی این دختران، سیمکارتهای اعتباری تلفن همراه خریداری شد و کارتهای ویزیتی با نام مستعار نیز برای هر یک از آنها صادر شد. گعدهها و پاتوقهای بحثهای سیاسی و انتخاباتی، برنامههای کوهپیمایی، سینما و... موضوعاتی بود که برای جذب جوانان بر عهدهی دختران فیروزهای گذاشته شده بود. فعالیت این گروه به لحاظ سازمانی و ساختاری، شبیه عملکرد «شرکتهای هرمی» بود. شاید یکی از کارکردهای مهم این گروه را بتوان در طرح زنجیرهی انسانی از تجریش تا میدان راهآهن ملاحظه کرد.
در اولین بیانیهی رسمی دختران فیروزهای، به دنبال زنانه بودن کمپین، ردپایی از تفکرهای فمنیستی و سکولار هم دیده میشود. اشاره به زنانگی به عنوان نماد نشاط، لطافت، زیبایی و روحبخشی به جهان، تقبیح خانهنشینی زنان تحصیلکرده و گذران کسالتبار جوانی در خانه و همین طور تأکید بر شخصی و خصوصی بودن اعتقادها، باورها و عادات مردم و ممنوعیت ورود دیگران، به ویژه دولتها به عرصهی خصوصی، از آن جملهاند.(3)
پس از اعلام نتایج انتخابات و به تبع آن، آشوبهای شهری، باز هم شاهد استفادهی ابزاری از دختران و زنان توسط گروههای فتنهگر هستیم. با اندک نگاهی به عکسهای منتشرشده در ایام آشوبها نیز درمییابیم که چگونه رسانههای وابسته به اپوزیسیون داخلی و خارجی، سعی در برجستهسازی حضور زنان در آشوبها داشتهاند. طرحریزی پروژهی قتل «ندا آقاسلطان» و پررنگسازی آن توسط رسانههای سبز، برگ دیگری از دفتر این ماجراست. این موضوع تا بدانجا پیش رفت که «نیره توحیدی»، از اعضای وابسته به جنبش فمنیسم ایران، در مصاحبه با خبرگزاری دویچهولهی آلمان، چنین گفت:
«ما باید گفتمان زنان را هر روز تقویت کنیم و آن را با گفتمان دمکراسیخواهی پیوند بدهیم. این حرکت هم دائماً دارد صورت میگیرد. ممکن است که شعارهای زنان هنوز به طور وسیع به عرصهی خیابانها نرسیده باشد، ولی این دیگر مسئولیت جنبش زنان است که با چه ابتکارها و با چه سیاستهای درستی بتواند این شعارها را به بدنهی جنبش ببرد. واقعاً باید راههایی پیدا کنیم که مسائل زنان در جنبش تزریق شود ـالبته به نظر من، در جنبش تزریق شدهـ ولی پیوند واضحتر، علنیتر و مشخصتری با خواستههای دمکراتیک و مدنی مردم بخورد. این پیوند باید با حرکتی هماهنگشده و با در نظر گرفتن خواستههای عمومی جنبش زنان و نه خواستههای حداکثری صرفاً گروهی از زنان پیشرو طرح شود.»(4)
برجستهسازی حضور زنان توسط رسانههای اپوزیسیون آن قدر پررنگ بود که حتی برخی از رسانههای غربی از آن با نام «انقلاب زنان در ایران» یاد کردند. گروههایی چون «مادران عزادار»، «مادران صلح»، «مادران پارک لاله» و امثالهم نیز در همین راستا شکل گرفت؛ به طوری که سایت «مدرسهی فمنیستی» در یادداشتی به این موضوع اشاره کرد و چنین نوشت:
«...حرکت مادران عزادار، که دقیقاً حول عاملیتی مبتنی بر خانوادهـزن شکل گرفت... از سوی فعالان جنبش زنان آغاز شد. همچنین حرکت متین و سنجیدهی مادران صلح، در حمایت از خانوادههای زندانیان سیاسی و ایجاد حلقههای نمادین غیرخشونتآمیز در راهپیماییها و ایجاد و بسط گفتمانهای خشونتپرهیز که در ارتباط با جنبش سبز پیش بردند، همگی از سوی فعالان جنبش زنان شکل گرفت. همین طور حرکت بدیع نگارش و انتشار نامههای عاشقانهی همسران و دختران زندانیان سیاسی نیز کنشی آگاهانه و خلاق بود که آن هم عمدتاً از سوی زنان عمدتاً دینباور به راه افتاد که در جنبش زنان فعال بودند و اکنون از خانوادههای زندانیان سیاسی کشور محسوب میشوند. حرکت کمیتهی همبستگی زنان علیه خشونتهای اجتماعی، که در جهت بسط گفتمانسازی و تفوق دیدگاه خشونتپرهیزی از همان ابتدا از سوی فعالان جنبش زنان در جامعهی مدنی ایران مطرح شد و به آرامی گسترش یافت و در زیر پوست جنبش سبز نفوذ کرد... همچنین دید و بازدیدهای نوروزی از خانوادههای زندانیان سیاسی و نظایر این کنشهای جمعی زنانه که عمدتاً از سوی زنان مسلمان و مدافع حقوق برابر در جنبش سبز اتفاق افتاد. میخواهم بگویم که بخش مهمی از این حرکتها و کنشهای درون جنبش سبز، اغلب تحت عنوان خانوادههای زندانیان سیاسی پیش رفت که آن هم عمدتاً با تکیه بر سنتهای زنانه و فارغ از ایدئولوژیها و دستهبندیهای رایج و به ابتکار و همت زنان (و به ویژه فعالان نوگرای دینی و سکولار جنبش زنان) شکل گرفت...»(5)
همهی موضوعات عنوانشده در بالا برای این مسئله بود که به نظر میرسد در انتخابات پیش رو نیز باید شاهد استفاده از زنان و دختران توسط برخی جریانها و کاندیداها باشیم. بنابراین از همین حالا مسئولین و سیاستگذاران فرهنگی کشور باید برای آن چارهجویی کنند. البته این مسئله قطعاً نباید بسنده به ماههای محدود به انتخابات شود و پس از آن فراموش گردد؛ بلکه میبایست دستگاههای کلان فرهنگی و تصمیمگیر، با اتخاذ تصمیمات و برنامههای معقول، از طرفی زنان جامعه را از حقوق اجتماعیـسیاسی شرعی و قانونی خود آگاه سازند و از سویی دیگر، آنان را متوجه نگاه ابزاری و سوءاستفادهگرانهی گروههای سیاسی، فمنیستی و غیره کنند و آنان را از اهداف پشت پردهی این گروهها آگاه سازند.(*)
پینوشتها :
1.علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، 1383، ص 721
2. antifeminist.parsiblog.com/Posts/17
3. www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=780
4. خبرگزاری دویچهوله، «زنان از انقلاب بهمن تا جنبش سبز: از حضور تودهوار تا حضور بارز خودآگاه».
5. www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=778
منبع: محمد پورغلامی - برهان