حکومت از دیدگاه امیرالمومنین علی علیه السلام
سرویس معارف و علوم اسلامی مفید نیوز :: نگاه امام عليه السلام به مسألة حكومت، نگاه حكيم بزرگي است كه با منبع وحي پيوند نزديك دارد. ديگر آنكه مسأله حكومت در نهج البلاغه، به صورت يك بحث تجريدي نيست. حضرت علي عليه السلام با امر حكومت درگير بوده و به عنوان يك حاكم، سخن گفته، به عنوان كسي كه با اداره كشور اسلامي، با همه مشكلاتش و با همه مصيبتها و دردسرهايش روبرو بوده است.
تاریخ: ۵ مهر ۱۳۸۹
برخي از حكومتها بر اساس نگرش ديني عينيت يافته و برخي بر اساس نگرشهاي غير ديني كه به تناسب نوع ايدئولوژي كار كردهاي متفاوتي در عرصه عمل داشته اند. از طرفي نوع بشر شاهد بروز و ظهور انواع ديكتاتورها و حاكمان مستبدي بوده كه با تكيه بر نفسانيت خود انواع ظلمها را بر فرد و جامعه روا داشته اند. همچنين پيامبران الهي به نوبه خود براي رسانيدن بشر به كمال مطلوب ،بشريت را بطرف خدا رهنمون و توصيه كرده اند تا بشر بر اساس فرامين الهي و با تكيه بر فطرت الهي بشر جامعه خود را اداره نمايد .
بر اين مبنا پيامبران خاستگاه حكومت را الهي تلقي و حاكمان را منصوب از طرف خدا دانسته اند. به طور كلي اكثر فرق مذاهب اسلامي بر لزوم حكومت و ضرورت آن اشاره كرده و آن را براي بقاي جامعه امري لازم دانسته اند اما در اينكه اين ضرورت بر حسب حكم عقل است يا شرع بحثهاي فراواني به عمل آمده است.
از طرفي از گذشته هاي دور، وقتی كه انسان بر اساس ادراک عقلاني خود، ضرورت زندگي جمعي و جامعه سياسي منظم را پذيرفت، مردم به دو گروه حاکم و رعيت، فرمانروا و فرمانبردار تقسيم شدند. بدین ترتیب، حق و تکليف نیز پدید آمد. از یک طرف، حکومت براي اعمال حاکميت، سلطه و اقتدار خود نيازمند بسط يد و قدرت سياسي است که لازمه آن، پذيرش مردم است تا اين حق را براي حکومت پذيرا شوند و خود را در مقابل حکومت مکلف احساس کنند و از طرف ديگر، چون خاصيت قدرت، طغيانگري و فساد است و مردم در خطر طعمه قدرتطلبان قرار دارند، حس برتري جويی و قدرتطلبي حاکمان ممکن است مردم را برده و بنده حاکم سازد.
مسأله ديگري كه بسيار حائز اهميت است، آن است كه آيا حكومت يك حق است يا يك تكليف؟ اميرالمؤمنين عليه السلام حكومت را هم حق ميداند و هم تكليف و به اين ترتيب نيست كه هر كسي كه برايش شرايط توليت امور مردم فراهم شد و توانست به نحوي با كسب وجاهت، با تبليغ، باكارهاي ديگر، نظر مردم را جلب كند و بتواند حكومت كند. وقتي حكومت، بر حق است، اين حق متعلق به كسان معيني است، و اين به معناي آن نيست كه يك طبقه، طبقة ممتازند؛ زيرا كه در جامعة اسلامي، همه فرصت آن را دارند كه خود را به آن زيورها بيارايند، همه ميتوانند كه آن شرايط را براي خود كسب كنند.
تعريف حكومت و دولت در نگاه نخستين، امري روشن و سهل به نظر مىرسد، اما با توجه به تكثر مكاتب سياسى و تئورىهاى مشروعيت و انواع حكومت و ماهيت و غايات آن، پيچيدگى تعريف آن روشن مىشود. عالمان سياست گاهى حكومت و دولت را دو واژگان مترادف تعريف كردهاند. اما برخى ديگر، حكومت را شعبه اى از دولت تفسير كردهاند.
دربيان تعريف؛ حكومت به دستگاه خاصى اطلاق مىشود كه مسؤوليت اعمال قدرت و حاكميت سياسى و اجرايى را بر عهده دارد. اما دولت فراتر از آن و شامل مجموعه قواى سه گانه و ديگر امورى است كه ارتباط فرد و جامعه را با مجموعه حكومت كننده تنظيم مىكند.
حكومت پديده مستقل و جدا از حكومت جهاني اسلام نبوده، بلكه بخشي از آن است و به دو بخش عمده تقسيم مي شود. 1- حكومت تكويني: خداوند حاكم مطلق جهان هستي است كه ازطريق فعل خود ؛خلقت و حفظ جهان را بر اساس سنت خود اداره مي كند و بشر نيز جزيي از آن جهان هستي در اين نظام تكويني است. 2- حكومت تشريعي: عبارت است از حكومتي كه ازطريق تشريع قوانين ديني و اجتماعي ثابت الهي توسط پيامبر ؛امامان و نايبان برحق آنها اداره ميشود .
مسألة حكومت در نهجالبلاغه، مانند دهها مسأله مهم ديگر زندگي، در اين كتاب عظيم به شيوه اي غير از شيوة محققان و مؤلفان مطرح شده است. البته چنين نيست كه اميرالمؤمنين عليهالسلام فصلي مستقل درباره حكومت باز كرده باشد و با ترتيب مقدماتي به نتيجهگيري برسد. شيوة سخن او در اين باب هم، مانند ابواب ديگر، شيوهاي حكيمانه است، يعني عبور از مقدمات و تأمل و تمركز بر روي نتيجه. امام علی عليه السلام در خطبه ها و نامه ها و حکمت های خویش، به برخی مسائل مربوط به مدیریت سیاسی، مدیریت نظامی، مدیریت اقتصادی، مدیریت دولتی و مدیریت خانواده پرداخته است.
نگاه امام عليه السلام به مسألة حكومت، نگاه حكيم بزرگي است كه با منبع وحي پيوند نزديك دارد. ديگر آنكه مسأله حكومت در نهج البلاغه، به صورت يك بحث تجريدي نيست.حضرت علي(عليه السلام) با امر حكومت درگير بوده و به عنوان يك حاكم، سخن گفته، به عنوان كسي كه با اداره كشور اسلامي، با همه مشكلاتش و با همه مصيبتها و دردسرهايش روبرو بوده است . بنابراين تعبير، حكومت در نهجالبلاغه، هيچ نشانه و اشارهاي از سلطهگري ندارد. هيچ بهانهاي براي امتياز طلبي ندارد.
از آن طرف مردم به تعبير نهج البلاغه رعيت اند. رعيت يعني جمعي كه رعايت و مراقبت آنان، و حفاظت و حراست آنان بر دوش وليّ امر است. البته مراقبت و حفاظت، يك وقت نسبت به يك موجود بيجان است و اين هم يك معنا دارد. اما حراست و حفاظت، گاهي مربوط به انسانها است، يعني انسان با همة ابعاد شخصيتي، آزاديخواهي، افزايش طلبي معنوي، امكان تعالي و اعتلاي روحي، آرمانها؛ اهداف والا و شريف، بايد مورد توجه و عنايت قرار بگيرد و اين همان چيزي است كه در فرهنگ اسلامي در طول زمانها مورد ملاحظه بوده است.
به طور خلاصه، وقتي در نهج البلاغه در جستجوي مفهوم حكومت هستيم، از طرفي ميبينيم آنكه در رأس حكومت است، والي و وليّ امر است، متصدي كارهاي مردم است، وظيفه دار و مكلّف به تكليف مهمي است، انساني است كه بيشترين بار و سنگينترين مسؤوليت بر دوش اوست. اما در سوي ديگر، مردمي قرار دارند كه بايد با همة ارزش ها و آرمان هايشان و با همة عناصر مُشَكِّلهْ شخصيتشان، مورد رعايت قرار بگيرند. اين مفهوم فاقد عناصر سلطهگري، زورمداري و افزون طلبي است. ايجاد حكومت عدل و عدالت پرور از آرزوهاي ديرينه بشري بوده است كه در هر زماني، تحقق چنين حكومتي را در سر داشته و دارند، اما در عرصه عمل، جوامع دچار تنشها و تضادها و تبعيضهاي ناروايي هستند كه موجب ايجاد شكاف و گسست طبقات در جامعه ميشود. در حالي كه گسترش عدل و عدالت در جامعه، همواره موجب امنيت و آسايش و حفظ جامعه از مفاسد اخلاقي و ناراحتيهاي روحي و رواني است.
هنگامي كه مردم جامعه احساس كنند كه امكان استفاده از بيت المال و امكانات اقتصادي جامعه بنا بر سعي و تلاش صحيح و شايستهسالاري است، اميد به زندگي و حركت و رشد و توسعه در جامعه، افزونتر ميشود و اگر مجري حكومت، گسترش عدل و عدالت را در جامعه، سرلوحه كار خويش قرار دهد و بخواهد دست طمعكاران و متجاوزان را از بيتالمال قطع كند، اين امر براي عدهاي كه به سوء استفاده از بيت المال و دست اندازي به مال مردم و رفاه و خوشگذراني و امتيازات طبقاتي دل خوش كردهاند، بسيار سخت و ناگوار خواهد آمد.
در همين راستا حكومت از نگاه امام على عليه السلام تنها براى ايجاد زمينه لازم جهت اجراى قسط و عدالت اجتماعى ارزش پيدا مىكند. همچنين حكومت از ديد امام عليه السلام تنها شايسته كسانى است كه داراى سه شرط باشند: توان مندى، علم و عدالت؛ به عبارت ديگر ملاك و شأنيتِ تصدّى حكومت شايستگى است و انتخاب گروه يا شخص خاص و به صورت موروثى ملاك اداره حكومت نيست.
از آن جا كه امامت از نگاه امير مؤمنان عليه السلام مبتنى بر اصل شايستگى است، فرد حائز اين شرايط، امام است حتى اگر امامت او به سبب موانعى به فعليت نرسد؛ به عبارت ديگر منصب شأنى امامت براى ائمه اهل بيت عليه السلام به عنوان تنها مصاديق برخوردار از شرايط پيشين در هر حال ثابت و قطعى است؛ حتى اگر در خانه نشسته و سال ها از صحنه سياست كنار گذاشته شوند.
جامعه اي كه خود را پيرو سنت و سيره علي بن ابي طالب (ع) مي داند و به اين پيروزي افتخار مي ورزد، شايسته است، با تاسي از سيره حيات بخش آن حضرت باب هرگونه توجيه گري را در ارتكاب بي عدالتي و تبعيض ببندد؛ چرا كه اگر باب توجيه گري در ساختار اجتماعي جامعه باز گردد، ديگر كسي مزه عدالت را نخواهد چشيد.
|