دولت فرهنگی یا فرهنگ دولتی؟
تاریخ: ۳ تير ۱۳۹۳
گاهی اوقات پس و پیش کردن واژگان، چیزی بیش از یک بازی زبانی است؛ بر مفاهیم میافزاید، معانی را تغییر میدهد و مقاصد را آشکار میسازد.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ دو واژه دولت و فرهنگ از سنخ چنین واژگانی هستند. دولت فرهنگی لزوماً به فرهنگ دولتی نمیانجامد. برای شرح بیشتر باید ابتدا مقصود خود را از دو واژه فرهنگ و دولت آشکار سازیم:
فرهنگ:
آنگاه که این واژه را به کار میبریم چه چیزی مدنظرمان است؟ یک سری کارهای نخبگانی با مخاطبانی محدود و درکی دشوار؟ یا یک سری امور تودهای با عمق فهمی سطحی ولی مخاطبانی وسیع؟
آیا منظورمان از فرهنگ همان بستر هنر و رسانه است؟ یعنی زمینه ایجاد یک نقش، شعر، رمان، فیلم و ...؟
اگر فرض بگیریم که هر سه تعریف بالا، هر سه با هم مدنظرمان است، در آن صورت مقام معظم رهبری چرا فرهنگ را به هوایی که تنفس میکنیم تشبیه کردهاند؟ فرهنگ که یک حوزه خاص با موضوعات و مصادیق خاص است، چرا مقام معظم رهبری آن را به همه وجوه زندگی تسری دادهاند؟
باید گفت فرهنگ نیز مانند سایر واژگان هم رده خود (مانند سیاست) معانی را متعددی را در طول زمان دارا بوده است. واژهای جذاب برای متفکران و دولتمردان که میتوانستند با آن ژست متفاوت بودن بگیرند.
اما امروزه فرهنگ اندک اندک در حال بازیابی نقش واقعی خود است. نقش واقعی فرهنگ با خود معنایی جدید نیز دارد:
"فرهنگ، کردارها و آدابی است که نظام اجتماعی را شکل میدهند". اما این تعریف تنها توسعه یافته تعاریف قبلی است. پس باید بار دیگر فرهنگ را بکاویم:
"فرهنگ یک نظام دلالتگر است که از طریق آن (به همراه دیگر ابزارها) یک نظم جدید زاده میشود، بازتولید میشود، تجربه میشود و بررسی میشود". این همان معنای مدنظر ماست. فرهنگ، لازمه زایش هر نوع نظم و در پی آن هر نوع نظام است. هنر و رسانه نه خود فرهنگ که تجلی فرهنگ است. با هنر و رسانه میتواند راحتتر و سریعتر فرهنگ حامی آن را شناخت و تحلیل کرد. هنر و رسانه امارههای تثبیت و تغییر فرهنگ است ولی ما حق کاهش فرهنگ به این دو را نداریم.
دولت:
واژه دولت همواره جدا از مردم در نظر گرفته میشود. در اندیشه غرب، دولت در برابر جامعه مدنی است. دولت حافظ حقوق نظام سیاسی و جامعه مدنی حافظ حقوق مردم. در تاریخ ما نیز چه دولت سنتی و چه دولت مدرن از زمان رضاشاه، هم در عمل و هم در نظر جدا از مردم بود. تلاش مشروطیت برای تبدیل دولت به نماینده مردم نیز با شکست رضاشاهی روبرو شد.
اما پس از انقلاب اسلامی خواست و بیان امام خمینی رحمه الله علیه و مقام معظم رهبری تبدیل دولت به تجلی اراده مردم است. (البته با پسوند مردم مسلمان). این امر به معنای یکی انگاشتن نظام سیاسی کشور با مردم است. نظام سیاسی و مردم دو امر جدا از هم نیستند که دولت تجلی و حافظ حقوق نظام سیاسی باشد و ما نیازمند جامعهای مدنی برای دفاع از حقوق مردم. (البته وجود آلترناتیوهایی برای کنترل ابزار دولت لازم است.)
بر این اساس دولت تجلی اراده مردم است و در ایران اسلامی، دولت اسلامی تجلی اراده مردم اسلامی.
دولت فرهنگی:
بر اساس گفتههای بالا، دولت فرهنگی دولتی نیست که تنها به بخشهای هنری نخبگانی بودجه اختصاص دهد و از آنها حمایت کند و نظارت کند و ... . دولت فرهنگی، زاده شده از فضای تنفسی مردم است. زاده شده از شیوه فکر و عمل مردم، تجلی یافته از جهان بینی مردم و غایت اندیشی آن.
دولت اسلامی فرهنگی، یعنی دولتی که از میان مردم مسلمان زاده شده، قدرت را به دست گرفته و از دستاوردهای نظم جدید مردم حفاظت میکند.
تفاوت دولت فرهنگی و فرهنگ دولتی در اینجاست. در فرهنگ دولتی، دولت خود راساً وارد عمل میشود و سعی دارد یک خط ثابت و یک چارچوب محدود را به عنوان خط اصلی معرفی کند و برای معرفی آن فرهنگ را به هنر و رسانه تقلیل میدهد و سعی میکند راساً تولید کند. این تولیدات درصدد تحمیل گفتمان مطلوب دولت بر مردم است. نگاهی از بالا که به مردم به شکل مصرف کننده نگاه میکند و به لطف نبود حتی نیازهای اقتصادی به مردم (به سبب بهره گیری از منابع نفتی) خود را جدا از مردم و برتر از آنها تصور میکند.
فرهنگ مردمی:
دولت فرهنگی، خود بیانگر یک مفهوم دیگر است و آن فرهنگ مردمی است. مردمی که یک نظام دلالتگر را ایجاد میکنند و از دل آن دولت را به وجود میآورند، خود نیز تولید و بازتولید آن، تغییر و تحول آن و بهبود و تصحیح آن را بر عهده میگیرند. فرهنگ مردمی یعنی باور به اینکه دولت ذیل مردم قرار دارد و این مردم هستند که مفاهیم را به دولت منتقل میکنند و نه دولت به مردم.
وظیفه دولت:
زمانی که تجلیات فرهنگ نیز توسط مردم تولید میشود و نه دولت، پس دولت کجای فرهنگ قرار دارد؟ اینکه بگوییم دولت نباید به فرهنگ کاری داشته باشد و مردم خود میتوانند غذای مناسب روح خود را تشخیص دهند و نیازی به قیم ندارند، برداشت سطحی و غلطی است و ناشی از فرار از مسئولیت. این عبارت یا از دولتی تنبل صادر میشود و یا از دولتی که مخالفت عقاید مردم است و درصدد تحمیل همسویان با خود به نام و به جای مردم.
مردم دولت را برای سازماندهی و محافظت ایجاد کردند، سازماندهی جامعه و محافظت از جامعه. وظیفه دولت محافظت از عقاید مردم است. عقایدی که وارد نظام دلالتگر (فرهنگ) میشود و سبب ایجاد نظم مدنظر میشود. کار دولت، جلوگیری از هرج و مرج است و نیز جلوگیری از دروغ. مردم همچون آب دریا یکدست نیستند. بسیارند میانشان که میخواهند خود را به جای کل مردم جای زنند. بسیارند اقلیتی که با ابزار ثروت نهادها را در دست گرفته و خود را مردم معرفی میکنند. وظیفه دولت حفاظت از مردم و عقاید مردم از این افراد است.
مشخص است که اگر این عبارات را درباره ایران به کار بریم، صفت اسلام در همه امور خواهد آمد. اسلام، آن چارچوب کلی است که مردم ایران برای خود برگزیدند و دولت را مکلف کردند با رجوع به اسلام، عقاید سره را از ناسره تشخیص دهد و بداند به استناد به چه، از چه عقایدی چگونه محافظت کند.
نتیجه¬گیری:
تجلیات فرهنگ قادر به تغییر اصل فرهنگ نیز است. باید مراقب دشمنان و مخالفانی که این نکته را به نیکی میدانند و درصدد بهره برداری از آن هستند، بود. دولت باید از مردم در برابر چنین دشمنان و مخالفان آرام و ساکتی که ابزارها را در دست دارند محافظت کند.
در برداشتی مثبت و فرض عدم فریب بیان عبارت مردم قیم نمیخواهند متضمن دو پایه است: یک پایه صحیح و یک پایه غلط. این عبارت به خوبی بیان میدارد که دولت ذیل مردم قرار دارد. ولی به اشتباه فراموش میکند که اصلاً چرا مردم دولت را به وجود آوردهاند
|