جنبش اجتماعی یا خیابانی؟!
سرویس سیاسی مفیدنیوز :: جریان سبز تلاش فراوانی نمود تا خود را در قامت یک جنبش اجتماعی معرفی نماید، اما شکستهای پیدرپی این جریان در فراخوانهای عمومیاش و عدم استقبال مردم از برنامههای آن، نشان داد که این جریان حداکثر یک جنبش خیابانی مقطعی بود که با فروکش کردن جو روانی حاکم در جامعه به راحتی به محاق رفت.
تاریخ: ۳ تير ۱۳۹۱
«شورای هماهنگی راه سبز امید» به مناسبت 25 خرداد طی بیانیهای، طرفدارانش را دعوت به اعتراض نمود و از آنها خواست در شامگاه 25 خرداد با حضور در پارکها و اماکن عمومی، تجمع اعتراضی سکوت برگزار کنند. عدم استقبال از این فراخوان، پروندهی شکست تلاشهای این جریان در به صحنه آوردن حامیان ادعایی خود را تکمیل نمود و راه صحنهگردانان پشت پردهی این شورا و کل جریان سبز برای ادامهی به اصطلاح مبارزه را مشکلتر کرد.
به نظر میرسد جریان سبز در شرایط کنونی با بحران وجود مواجه گشته است و همین امر از سوی طیف حامیان رسانهای، سیل انتقادها را به سوی مرکزیت جریان و شورای هماهنگی راه سبز امید سرازیر کرده است؛ تا جایی که خود این شورا نیز از ایجاد تحولات ساختاری خبر داده است تا بتواند «نهی» معنادار به فراخوان خود را تحتالشعاع قرار دهد.
شامگاه 25 خرداد تأییدی بر حضور 65درصدی مردم در انتخابات
اما چرا جریانی که مدعی تعمیق مطالبات خود و گسترش نارضایتیها در جامعهی ایران است با چنین واکنشی مواجه میشود؟ و کمترین پاسخی از سوی هواداران خود در پاسخ به فراخوان سکوت دریافت نمیکند. به نظر میرسد لازمهی پاسخ به این سؤال، واکاوی دقیق پیرامون شرایط جریان سبز و طیفهای مدعی رهبری آن از یک طرف و موقعیت نظام جمهوری اسلامی از سوی دیگر است. برای فهم این دو بعد، بهترین شیوه، استفاده از روش درون گفتمانی است تا با استفاده از استدلال خود آنها به پاسخ برسیم.
«امیرارجمند» که خود را مشاور رسانهای «میرحسین موسوی» معرفی میکند و اکنون عهدهدار صدور بیانیهها و فراخوانها به نام شورای راه سبز امید است، بعد از اعلام فراخوان 25 خرداد در مصاحبهای، روی نکات جالبی دست گذاشت.
وی با اشاره به اعلام حضور 65درصدی در انتخابات مجلس شوری اسلامی گفت؛ با این حساب نظام نباید نگران به خطر افتادن امنیت کشور به خاطر پاسخ هواداران جریان سبز به فراخوان باشد و بر همین اساس نباید منطقاً با امنیتی کردن جوّ، حضور مردم را با مشکل مواجه سازد؛ چرا که نظامی که مدعی حضور 65درصدی مردم پای صندوقهای رأی است از عرض اندام مخالفان واهمهای ندارد!
وی میگوید: «وقتی ادعا میشود در این حکومت 65درصد مردم در انتخابات مجلس حاضر شدهاند چرا باید از اجازه دادن به مردم برای تجمع در نقاط مختلف شهر مثل پارکها و خیابانها و انجام یک کنش سیاسی بترسند؟ اگر این اتفاق رخ دهد یعنی این اجازه داده نشود، نشان میدهد ادعاهای حکومت واهی بوده است.»[1]
معنای تلویحی این سخنان این بود که اگر جوّ امنیتی شود به معنای کذب بودن ادعاهای حضور 65درصدی است. بر همین مبنا میتوان استدلال معکوس نموده و عنوان کرد از آنجا که در 25 خرداد هیچ تغییری در سطح شهرهای مختلف به لحاظ آرایش انتظامی و امنیتی رخ نداد و اوضاع کاملاً عادی بود و با این وصف کسی هم به فراخوان پاسخ نداد؛ از این رو طبق استدلال خود امیرارجمند، ادعای حضور 65درصدی گزاف نبوده است و با همین پشتوانه، بدون کمترین واکنشی از سوی نظام، معترضین محدود هم جرئت عرض اندام پیدا نکردند.
به نظر میرسد این منطق مورد پذیرش جریان سبز نیز است. سند آن واکنشهایی است که به عدم استقبال از فراخوان در فضای رسانهای– مجازی برضد بانیان این فراخوان صورت گرفته است. به عبارتی اپوزیسیون از این عدم استقبال به شدت سرخورد شده و شورای هماهنگی راه سبز امید را به دلیل صدور فراخوان، بدون شناخت از اوضاع داخل کشور به شدت سرزنش نموده است که نمونهی آن را میتوان در «بالاترین» و «فیس بوک» و دیگر محیطهای مجازی مشاهده نمود.
از طرف دیگر امیرارجمند نیز سعی کرده است در واکنش به این اتفاق، ضمن رو آوردن به خود انتقادی، از انجام اصلاحات در ساختار و روند فعالیتهای شورا و به دنبال آن جریان سبز خبر دهد. وی «تجدید سازمان شورا در خارج»، بازبینی فعالیت 3 سال گذشته و «تلاش جهت ایجاد رسانهای فراگیر مبتنی بر منابع ملی و ایرانی» را، اقدامات پیشِ رویِ این شورا ذکر کرد.[2]
بحث بعدی در جهت دست یافتن به شناخت لازم نسبت به این جریان، پرداختن به مباحث ماهیتی است که غالباً داعیهداران جریان کوشیدهاند با تکیه بر آن، وزنهی فعالیت و مطالبات خود را بالا ببرند. رهبران جریان سبز از همان ابتدا سعی نمودهاند؛ خود و طیف حامیان خود را در قالب یک جنبش اجتماعی فراگیر معرفی کنند. شاید در نگاه ابتدایی کاربست این مفهوم به جریان سبز با توجه به برخی نمودهای آن چندان مورد تردید نباشد. چرا که از یک سو مفهوم جنبش مفهوم سیالی است و قابلیت پذیرش تعابیر مختلف را دارد و از طرف دیگر جریان سبز در آغازین روزهای خود جدّی و پر آب و تاب ظاهر شد. همین امر باعث گردید که رهبران جریان سبز از راه افتادن یک جنبش اجتماعی سخن به میان آورند که عنقریب است با ایجاد بسیج اجتماعی به اهداف خود دست یابند.
اما گذر زمان، کممایه بودن این ادعاها را به وضوح روشن ساخت. اگر بخواهیم جنبش اجتماعی را به عنوان یک مفهوم مدرن و در ضمن مفاهیم جامعهشناسی سیاسی مدرن ببینیم؛ باید تمامی ویژگیها و چارچوبهای آن را نیز مدنظر داشته باشیم. به طور قطع داعیهداران جریان سبز که خود را روشنفکران و دانشگاهیان دموکراسیخواه معرفی میکنند، نباید با چنین برداشتی مشکل داشته باشند. بر همین اساس لازم است توجه نماییم؛ که جنبش اجتماعی با توجه به تعریف نظریهپردازان این حوزه دارای شرایط و پیش زمینهها و ویژگیهایی است.
«هابرماس» جنبشهای اجتماعی جدید را ناشی از تحولات در جوامع سرمایهداری میداند. او بر این اعتقاد بود که رشد اقتصاد مصرفی و دولت رفاه بورکراتیک، نتیجهای جز شیءگشتگی نداشته است. شیءگشتگی حتی به درون زندگی خصوصی نیز راه یافته و نتیجه آن شد که جنبشهای اجتماعی جدید ظهور نمایند. به اعتقاد هابرماس، جنبشهای اجتماعی، اساساً برای دفاع از جهان زیست در مقابل شیءگشتگی به وجود آمدهاند. حال باید دید جنبش مورد ادعای این جریان دارای چنین پیشزمینهای است. از طرف دیگر، در بحث جریان سبز بخشی از این مختصات مانند ویژگیهایی چون اعتراض به وضع موجود و ... فراهم باشد، اما در پیشزمینهها، دامنه و شرایط با یک جنبش مدنی اجتماعی تفاوت ماهوی دارد.
این نگاه معیوب جریان سبز و در حقیقت سوءاستفادهی داعیهداران این جریان از سیالیت ابتدایی مفهوم جنبش اجتماعی را در این بخش از فراخوان شورای هماهنگی راه سبز میتوان، دریافت: «جنبش سبز یک جنبش است و نه یک حزب. این بدان معناست که انتظار شکلگیری تشکیلات و سازماندهی هرمی که در اغلب احزاب بهکار گرفته میشود، برای ساماندهی تشکیلاتی جنبش نابهجاست.»
گنجانده شدن چنین بحثی در یک فراخوان، نشان میدهد که این جریان خود هنوز درگیر تعاریف است. چیزی که نمیتواند آنها را به مقصود برساند. چرا که مقایسهی یک جنبش با یک حزب، مقایسهی یک کل با ابزار آن و نه حتی اجزاست. اما این مقایسه نمیتواند ماهیت صوری ادعاهای جنبش بودن جریان سبز را پنهان کند.
طبق مختصات جنبش اجتماعی، کارکرد این جنبشها از راه احزاب، سندیکاها، اتحادیهها و ... است و یک حرکت مقطعی و ناپایدار خیابانی به صرف داشتن صبغهی اعتراضی، نمیتواند نام خود را جنبش اجتماعی بگذارد. در حالی که فاقد ابزارهای لازم یک جنبش است!
نکتهی بعدی این است که یک جنبش اجتماعی از ابتدا باید بر اساس فعالیت هدفمند نهادهای جامعهی مدنی شکل بگیرد نه مانند آنچه که شورای هماهنگی راه سبز امید در پی آن است که بعد از 3 سال دنبال ایجاد پایگاه نهادی برای این جریان باشد و همزمان ادعا نماید که جریان سبز یک جنبش اجتماعی است.
بنابراین دو پایهی اساسی فراخوان، بیانیهی شورای راه سبز با چالش مواجه است. نه آنگونه که مدعیاند جمهوری اسلامی با فقدان مشروعیت مردمی مواجه است؛ چنان که اگر اینگونه بود با توجه به وجود برخی مشکلات محسوس اقتصادی و اجتماعی و با توجه به فضای اعتراضی شکل گرفته در منطقه و جهان میبایست پتانسیل لازم برای بسیج مردمی با این فراخوان فراهم میشد و فراخوان 25 خرداد حداقل جرقهی آشوب طبقات فرودست را شعلهور میکرد، همچنان که انتظار صادرکنندگان بیانیه هم همین بود.[3]
از طرف دیگر، جریان سبز یک جنبش اجتماعی مدنی نیست چرا که نه لوازم آن را دارد و نه ظرفیت بسیجکنندگی جنبشهای اجتماعی در ابعاد مختلف آن مثل ایجاد تحصن، اعتصاب و اعتراضهای اجتماعی بر آن متصور است. بر همین اساس میتوان آنچه را که پایهی اتکای چنین ادعاهایی است، یعنی برخی جلوههای اعتراضی سال 88 را فقط غلیان یک واکنش سیاسی در مقطعی از زمان در بین بخشی از مردم دانست که بیشتر ناشی از هیجانات سیاسی بود.
حتی تداوم اعتراضهای محدود در سالهای 88-89 را نیز نمیتوان به دامنهدار بودن جریان سبز نسبت داد. چرا که در هر جامعهای با هر سطح از همگنی و همگرایی اجتماعی، میتوان چند ده نفری را به خیابان کشاند. در حالی که آنچه که جنبش اجتماعی را به نمایش میگذارد، تعمیق مطالبات، حفظ قدرت بسیجکنندگی، تأثیرگذاری در اوضاع سیاسی – اجتماعی است. چیزی که شواهدی از آن در تحرکات جریان سبز در دست نمیباشد.
نقطهی عطف در مرگ جریان سبز
اما این سؤال همچنان باقی است که چرا جریان سبز حتی توان محدود بسیجکنندگی خود در میان جریانهای ناهمگن داخلی را نیز از دست داد؟ در این جا چند فرضیه مطرح است. اصلیترین گزینه این است که اختلافها در سطح رهبران و تئوریپردازان این جریان و جدایی بخشی از اصلاحطلبان از جریان سبز به منظور بازگشت به قدرت، جنگ قدرتی را به نمایش گذاشت و باعث شد عناصر میدانی ناامید از ادامهی راه، صحنهی اجتماع را ترک گویند.
این بخش با مشاهدهی قدرتطلبی طیف اصلاحات و تلاش آنها برای بازگشت به درون نظام از یکسو و بیبرنامگی و آشفتگی جریان فتنه از سوی دیگر، ترک صحنه را برماندن در خیابان و پرداختن هزینههای آن ترجیح داد.
بحث بعدی عدم وجود صراحت و صداقت در داخل جریان سبز است. این جریان در یک رویکرد متناقض، همزمان هم از براندازی میگوید و ساختارهای اصلی جمهوری اسلامی را هدف گرفته است و از طرف دیگر از حرکت در چارچوب قانون اساسی سخن میگوید. طبیعتاً این گفتمان برای جریانهایی مثل سلطنتطلبان، بهاییان و افراطیون دیگر که پای ثابت اغتشاشهای داخلی بودند، غیرقابل فهم است و تداوم راه را برای آنان غیر ممکن میسازد.
تکملهی بحث این است که جریان سبز جریانی با مطالبات ناهمگون بود که بارهبری طیفی از قدرتطلبان اصلاحطلب تا حامیان براندازی دنبال میگشت. این جریان نتوانست در مدت فعالیت خود یک استراتژی مشخص برای خود تدوین کند و بین حرکت در چارچوب قانون اساسی تا همراهی و همگامی با برنامههای براندازانهی دشمنان در نوسان بود. با این اوصاف، دامنهی اجتماعی آن در بادی امر، محدود به یک بسیج هیجانی بود که خیلی زود مسیر خود را از جریان برانداز جدا نمود و در تداوم راه وسعت حامیان آن به اقلیتهای برانداز و سرخورده، محدود گشت.
این اقلیت نیز با مشاهدهی قدرتطلبی جریان یاد شده حتی از «حضور ساکت در بعدازظهر پنجشنبه در پارک محله» نیز اجتناب کردند. به همین دلیل واکنش اپوزیسیون خارجنشین منطقی است که معتقدند 25 خرداد 88 نقطهی عطف شروع جنبش بود و 25 خرداد 91 نقطهی عطف مرگ جنبش.
پینوشتها:
[1]. جرس،20/3/1391
[2]. همان، 29/3/1391
[3]. با توجه به غلبهی محتوای اقتصادی و معیشتی بر مباحث سیاسی در بیانیه!
منبع: برهان
|