مبارزی که آرام گرفت
شامگاه روز پنجشنبه، ۲۵ خرداد ۱۳۸۲، مردی که عمری را به تکاپویی استوار در مسیر « شدن» گذرانده بود، در سن ۹۹ سالگی، دیده از جهان فروبست. روژه گارودی(رجاء گارودی) محقق و فیلسوف ناموری است که سخنان بیباکانهاش برای هر جویای حقیقتی در عرصه تاریخ عمومی جهان آشناست و مطالعه آثار محققانهاش همواره برای محققان عرصه تاریخ معاصر شورانگیز و جذاب بودهاست.
او با نگارش کتاب ارزشمند و کمنظیرش « اسطورههای بنیانگذار اسرائیل » یا « تاریخ یک ارتداد »، حباب بزرگ ادعاهای صهیونیستی در مسئله هولوکاست را ترکاند و از آن پس به دشمن شماره یک کسانی تبدیل شد که به بهانه یک اتفاق مجعول، روزانه دهها نفر، زن و مرد و کودک را در فلسطین و سایر نقاط جهان، سلاخی میکنند. گارودی تا آخرین لحظات عمر دست از این مبارزه بیامان برنداشت و به الگویی برای مبارزان حقیقت در اروپا بدل گردید.
روژه گارودی کیست؟
روژه گارودی در ۲۶ تیر ۱۲۹۲ شمسی در شهر بندری مارسی در فرانسه، دیده به جهان گشود. پس از طی تحصیلات مقدماتی در زادگاهش، به مطالعه فلسفه علاقهمند شد و به همین دلیل تحصیل در این رشته را تا اخذ مدرک پیش از دکتری (کارشناسی ارشد امروزی ) ادامه داد، اما جنگ دوم جهانی و به دنبال آن اشغال فرانسه به دست نازیها او را به مبارزه و ایستادگی در برابر حکومت سرسپرده ویشی[۱] واداشت. این مبارزه باعث بازداشت گارودی جوان شد و او را به عنوان اسیرجنگی به شهر جلفه الجزایر، که در آن زمان مستعمره فرانسه بود، فرستادند. گارودی تا پایان جنگ و اخراج آلمانها از فرانسه، همانجا ماند. حضور در یک کشور استعمارزده، وقایع تلخ دوران جنگ و مبارزات مخفی، اندیشه او را به سمت و سویی دیگر سوق داد.
حالا، در سال ۱۳۲۰، گارودی ۲۸ ساله دیگر علاقهای به نظام سرمایهداری نداشت. او فریفته شعارهای انقلابی سوسیالیست ها شده بود و به همین جهت به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد و تا مدارج بالای این حزب پیش رفت. با پایان یافتن جنگ، گارودی به فرانسه بازگشت و فعالیت سیاسی را در پوشش حزب کمونیست فرانسه پی گرفت.
در آن زمان علاقه او به روشهای اجرایی استالین در شوروی زبان زد اعضای حزب کمونیست بود[۲]. او با حمایت همین حزب توانست در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۳۰ شمسی به مجلس موسسان فرانسه راه یابد و در ۱۳۳۵ به عنوان نماینده مجلس فرانسه برگزیده شود. او در سال ۱۳۳۸ در واپسین فعالیتهای حزبیاش به عنوان سناتور به مجلس سنای فرانسه راهیافت؛ اما عشق به تفکر و غوطه خوردن در دریای معرفت، او را از فعالیتهای سیاسی دور کرد. اما این تمام واقعیت نبود.
گارودی اندکاندک به این باور رسیدهبود که کنار گذاشتن دین نه تنها دردی را درمان نمیکند بلکه بر دردهای بیشمار جامعه انسانی خواهد افزود؛ او به تکمیل این تفکر پرداخت و در ۱۳۴۲ با ارائه رساله « فرضیه مادیگرایانه شناخت » دکترای فلسفه گرفت و در دانشگاه معروف پوآتیه به کرسی استادی دست یافت.
درست شش سال بعد، در کتاب جنجال برانگیزی به نام « الگویی برای سوسیالیسم فرانسه » کوشید تا میان سوسیالیسم و مسیحیت کاتولیک آشتی برقرار کند. به دنبال آن خردهگیریهای فراوانش، رفقای حزبی را چنان برآشفته کرد که وی را در اواخر دهه چهل شمسی از حزب کمونیست راندند و گارودی پس از جدایی از حزب به یک پژوهشگر آزاد مبدل شد.
ورود از سایه به آفتاب
گارودی از اوایل دهه پنجاه شمسی به مطالعه در فلسفه ادیان مختلف جهان پرداخت. ادیان کهنی نظیر بوداییسم، زرتشتی، هندوییسم، یهودیت و اسلام مورد مطالعه و توجه او قرار گرفت و در خلال همین مطالعات بود که گرایش و میلی عجیب نسبت به اسلام پیدا کرد و پس از مطالعه فراوان نهایتا در سال ۱۳۶۱ شمسی، مسلمان شد و نام «رجا» را برای خود برگزید.
از این دوره به بعد است که گارودی در قامت یک فیلسوف مسلمان در جامعه غربی فرانسه خودنمایی کرد. او خود را در میان کتابها متوقف نکرد و برای کنکاش در فلسفه اسلامی راهی ایران گردید و در چند جلسه به مباحثه و بحث با علامه جعفری (ره) پرداخت.[۳] گارودی خود را در فلسفه محدود نکرد و تفکر سیاسی خود را نیز در قالب مذهب جدیدش بازسازی نمود.
او که با مبانی تفکر غرب و سرمایهداری و پلیدی استعمار جدید به خوبی آشنا بود، کوشید تا پرده از این چهره نفرت انگیز، که در پس ظاهری دلفریب پنهان شده، بردارد و درست از همینجاست که شخصیت او آماج تیرهای کینه قرارگرفت. مصاحبهها و مقالات و نیز کتابهای او که عموما در نشریه جان افریک پاریس منتشر میشد، نگاهی خالص و واقعی را در مورد رفتارهای غرب در قبال شرق ارائه میکرد؛ نگاهی که برای مخاطبان غربی، که در زیر بمباران تبلیغات رسانههای سرمایهداری نمیتوانستند نفس بکشند، تازهگی داشت.
رو در رو با دشمن
فاجعه کشتار و شهادت تعداد زیادی از حاجیان در مکه[۴] به دست عوامل سعودی، بهانهای شد تا گارودی موجی رسانهای را برای افشاگری به پا کند. او در خلال مقالهای مفصل در روزنامه جانافریک پاریس نوشت :« این کار فقط از عهده حکومت سرکوبگر سعودی بر می آمد که چنین کشتار وحشیانه ای را رقم بزند. و ادّعای تلویزیون سعودی مبنی بر اینکه حجّاج ایرانی متجاوز هستند، به هیچ وجه صحّت ندارد .»
او به این هم اکتفا نکرد و جسورانه نوشت: « به نسبت عربستان سعودی در مکان دوّم جهان از نظر هزینههای نظامی قرار دارد. ریگان تحویل اسلحه به سعودی را مشروط به این امر کرده که سعودی نباید این اسلحه را بر ضدّ هم پیمانان آمریکا به کار گیرد، و این بدان معنی است که آلسعود از اسلحه خریداری شده، تنها میتواند بر ضدّ کشورهای اسلامی استفاده کند! ظاهراً حمایت از مصالح آمریکا تنها چیزی است که امرای سعودی باید بر آن اهتمام داشتهباشند و با این حساب، احترام ساحت به حرمین شریفین از دایره وظایف آنان خارج است.»
گارودی کوشید تا مخاطبان مسلمان را نسبت به مسئله اسلام آمریکایی حساس کند و به همین دلیل در مقالهای دیگر از نوع اسلام سعودیها نیز انتقاد کرد و نوشت :« اگر مسلمانان جهان می خواهند چهره حقیقی اسلام را به جهان نشان دهند، باید بر عدم وجود هر گونه پیوند یا وجه مشترکی بین اسلام سعودی و اسلام اصیل تاکید نمایند … مسلمانان باید خود را از قید و بندهای مدّعیان «زهد سعودی» و ادّعاهای دینی نیرنگبازانه آن ها آزاد کنند؛ زیرا فقط در این صورت است که دوباره عصر شکوفایی اسلام حقیقی و قرآن مبین شروع خواهد گشت.»
گارودی و حمله به دروغ بزرگ
گارودی پس از گرویدن به اسلام، موضوع فلسطین را به عنوان موضوعی اسلامی و انسانی به شدت مورد توجه قرار داد. او که عادت داشت برای تحلیل مسائل به ریشههای یک فاجعه بپردازد، تصمیم گرفت پاشنه آشیل صهیونیستها را مورد حمله قرار دهد: « هولوکاست»؛ ماجرایی هزار تو که صهیونیست ها تا چهل سال بعد از جنگ جهانی دوم هر نوع حرکتی بر ضد خود را با عنوان آن برچسب داده و همواره فریاد مظلومیتخواهی سر داده بودند.
گارودی در این میان با اندیشه و نظر رابرت فاریسون آشنا شد؛ نظری که اذعان داشت هولوکاست یک دروغ بزرگ تاریخی است. تحقیقات گسترده گارودی در این زمینه در کتاب سترگ تاریخ یک ارتداد به رشه تحریر درآمد و به دنبال آن کاسه صبر صهیونیست ها لبریز شد! او را به دادگاه کشاندند و به خاطر انکار هولوکاست به جریمه ۱۲۰ هزار فرانکی محکوم کردند، اما مسلمانان در حمایت او چیزی کم نگذاشتند، فرخ ابوعیسی، وکیل سودانی الاصل او، تیمی پنج نفره از وکلای زبده ترتیب داد و جلوی زندانی شدن او را گرفت و برخی مسلمانان از کشورهای مختلف بیشتر جریمه او را پرداختند.
بازتاب عمل او چنان بود که حتی رهبر معظم انقلاب اسلامی، در نماز جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۷۹ موضوع آن را پیش کشید و از عدم وجود آزادی بیان در به اصطلاح مهد آزادی انتقاد کرد.
روزهای آخر یک مبارز
گارودی پس از آن به یک منتقد جدی رفتارهای استعمارگرانه غرب تبدیل شد. مبارزات قلمی و زبانی او در این عرصه سبب گردید تا دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۵ دکترای افتخاری در رشته تاریخ را به او اهدا کند. گارودی در آخرین سفرش به ایران در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قم حاضر شد و با آیتالله مصباح دیدار کرد.
در همین دیدار بود که آیتالله مصباح درباره او گفت :« ما همه به وجود شما،یک مسلمان و اندیشمند برزگ افتخار میکنیم، روح شجاعت، پایمردی و استقامت شما را ارج می نهیم.بدون شک، مجاهدت های شما در تاریخ ثبت خواهد شد .در حال حاضر، فعالیتهای شما یک حرکت فردی تلقی می شود وامیدواریم در آینده به یک تحول اجتماعی منجر شود. حرکتهای بزرگ تاریخ، غالبا با یک فرد شروع شدهاست. وقتی کار عظیم باشد و با نیت خالص و همت بلند، می تواند تاثیرعظیمی در تاریخ داشتهباشد.»
گارودی تا واپسین ساعات عمر دست از مبارزه بر علیه صهیونیسم بر نداشت و در هر مناسبتی به افشای ماهیت آن میپرداخت. او که در رسانه های غربی با سانسوری بیسابقه روبه رو بود اکثر مصاحبههای پایانی عمر خود را با رسانههای کشورهای اسلامی به ویژه در لبنان و ایران انجام داد.
علاقه به او در ایران سبب شده بود تا از او بخواهند تا در ایران ساکن شود اما او متواضعانه درخواست را رد کرد و در بیان دلیل آن گفت :« اما در ارتباط با اقامتم در ایران، هرکسی مقری در دنیا برای مبارزات خود دارد، مقر من پاریس و مقر شما ایران است. اگر درایران بمانم و فعالیت مبارزاتی را ادامه دهم، ممکن است از طرف کشورهای استکباری به شما فشار بیاورند و شما را از لحاظ اقتصادی و سیاسی محدود کنند. فکر میکنم اقامت من در اروپا به خصوص در پاریس بسیار مفید و مناسب باشد، زیرا که استقبال فراوانی از کتاب من شده و حتی در فرانسه حمایت زیادی شدهام، اگر چه از ناحیه بعضی تهدید گردیدهام.»
او به فرانسه بازگشت و سالهای پایانی عمر خود را در حومه پاریس گذراند تا اینکه سرانجام در ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، در سن ۹۹ سالگی آفتاب زندگانی پرالتهابش غروب کرد و بدرود حیات گفت.
[۱] ویشی (Vichi) عنوان حکومت دستنشاندهای است که نازیها در منطقه به اصطلاح اشغال نشده فرانسه و به ریاست جمهوری مارشال پتن برپا کردند. مرکز این حکومت در شهر ویشی قرار داشت و از این رو به حکومت ویشی شهرت یافت. در برابر ویشی حکومت فرانسه آزاد قرار داشت که به ریاست مارشال دوگل در لندن و در حالت تبعید ایجاد شدهبود. پتن، رئیس این حکومت، پس از جنگ به مرگ محکوم شد که این حکم با نظر دوگل به حبس ابد تغییر یافت و او در ۱۳۳۰ شمسی در زندان درگذشت.
[۲] معروف است که این جمله او در میان کمونیستهای فرانسه شهرت داشت که : « در هر اندیشه ی عادلانه استالین را بیابید و در هر اقدام منصفانه باز هم استالین را !» اما اینکه آیا این جمله واقعا از گارودی است هیچ گاه ثابت نشد.
[۳] این ملاقات در سال ۱۳۶۵ شمسی اتفاق افتاد
[۴] در سال ۱۳۶۶
منبع: رصد - جواد نواییان رودسری